سلطان بی بی سی - تارنمای اجتماعی و فکاهی



با درود و وقت بخیر !

خطاب به آقای ای, رهبر جمهوری اسلامی بایست گفت :

حدود 96% درصد ملت ایران مخالف شما میباشند و فقط حدود 4% با شما موافقت دارند !

نمایش 22 بهمن برای کسب مشروعیت حاکمیت جمهوری اسلامی با هزینه های بسیار هنگفت در برابر هزینه ناچیز یک بار برگزاری جشن 2500 ساله شاهشناهی در دوره پهلوی و در راستای برجسته ساختن تمدن و فرهنگ بزرگ ایرانیان, امسال بهمن 1397 شمسی به چهلمین سالگرد خود رسید و به نوعی همان کسانیکه درد ملک,ملت و عدالت نداشته اند و مرفه و جیره خوار زیسته اند, استقرار حکومت دیکتاتوری و الیگارشی اسلامی و ولایی خدمتگزار انگلیس,روس,چین,لبنان و فلسطین را جشن گرفتند؛یعنی, چهل سال است که هر سال هزاران میلیارد تومان از بودجه بیت المال ملت ستمدیده ایران, صرف جشن گزافه و بیهوده بیست و دوم بهمن کرده اند که منافع و مطالح خود را حفظ نمایند؛در حالیکه ملت ایران دست به گریبان ناهنجاریها و نابسامانیهای عدیده ی اقتصادی,معیشتی,خانوادگی,درآمدی,شغلی,فرهنگی و ی بوده اند و البته ! خیل زندانیان ی و عقیدتی را بایست به این نابسامانی ها افزود.

همه رسانه های حامی جمهوری اسلامی با تمام قوا دوباره به تبلیغات دروغین پرداختند و از حماسه میلیونی و حضور میلیونی سخن راندند یا در مطبوعات خود نوشتند. همه آنها دست به دست یکدیگر برای حفظ منافع و مصالح خودشان و حاکمان سخن راندند و نوشتند و فقط یک گروه متحد همه ساله در این جشن پر هزینه در شرایط فلاکت اقتصادی و معیشتی اجتماعی و فلاکت ی حضور پر رنگ داشته اند که همانا خائنان به ملک و ملت و خائنان به عدالت بوده اند. افرادی وابسته انگلیس و روس نیز در بین آنان حضور می یابند که حمایت از جمهوری اسلامی را در بیست و دوم بهمن پر رنگ تر و پر ر جلوه دهند

من از آقای ای می پرسم که آیا شما فکر کرده اید که بیست و دوم بهمن نقطه عطف پیروزی هر ساله جمهوری اسلامی بوده است ؟ آیا شما فکر کرده اید که بیست و دوم بهمن رفراندوم سالیانه جمهوری اسلامی بوده است ؟ آیا شما فکر کرده اید که بیست و دوم بهمن نجات دهنده جمهوری اسلامی از سقوط مشروعیت بوده است ؟

اما جناب آقای ای لازم به ذکر است که اگر چنین اندیشه ای داشته اید, کاملاً در اشتباه بوده اید؛ زیرا بیست و دوم بهمن, همواره و سالیانه یک شکست حضور و یک شکست رفراندوم برای جمهوری اسلامی بوده است. این مدعا نیاز به مستند دارد و مستند ما محاسبات حداکثر تعداد جمعیت حاضر در خیابانهای تهران در روز بیست و دوم بهمن برای ابراز حمایت از جمهوری اسلامی است که توجه شما را به قرار زیر جلب می کنم ! آقای ای, رسانه های جمهوری اسلامی حتی واقعیت ها را به شما منتقل نمی کنند و با دروغهای خود برای حفظ منافع و مصالح خود اقدام به هر دروغگویی و لافی و اغراقی می نمایند. لذا دلخوش این 2% الی 4% جمعیت حاضر در بیست و دوم بهمن نباشید؛ زیرا بیشتر آنها در زمان سقوط حاکمیت شما, در منازل خود پنهان خواهند شد و حاضر به رویارویی با جمعیت 96% درصدی مخالف جمهوری اسلامی, در ایران نخواهند شد. از سوی دیگر شما با حمایت 4% از جمعیت ایران قادر به رویارویی با آمریکا یا اسرائیل نیستید؛ زیرا قاطبه ملت ایران شما را همراهی نکرده و نخواهد کرد و از سوی دیگر شما قادر به ادامه بردگی کشیدن 96% جمعیت ملت ایران نمیباشید؛ زیرا وزنه بسیار سنگینی بر سر هرم قدرت شما قرار دارد که با آوار شدن آن همه هرم قدرت شما آسفالت خواهد شد.آقای ای رسانه های جمهوری اسلامی با دروغهای خود, قصد دارند که حکومت شما را جهت حفظ منافع و مطامع خود نگاه دارند و خود نیک می دانند که بیش از 80% خبرهایشان درباره ایران و ایرانیان کذب محض است. حکومتی که بر پایه کذب,خشونت و سرکوب بنیان نهاده شده است,بلاخره سقوط خواهد کرد.دروغگویی در حکومت اسلامی و ولایی جمهوری اسلامی یک عادت شده است؛ زیرا اساس اعتقادات شما دروغی بیش نبوده است.

شکست بیست و دوم بهمن به روایت پان ایرانیست

حزب پان ایرانیست عزیز, در تلگرام بیست و سوم بهمن ماه سال 1397 شمسی خود, جمعیت حاضر در راهپیمایی 22 بهمن را به شرح زیر برآورد کرده است :

- طول کل معابر درگیر : 15 کیلومتر

عرض کل معابر درگیر : 37 متر

شعاع جمعیتی در میدان : 80 متر

کل مساحت درگیر : 575096  مترمربع

متوسط شعاع حرکتی فردی : 0.75 متر

با تقسیم مساحت درگیر بر مساحت حرکتی فردی,بطور تقریبی جمعیت حاضر در راهپیمایی امروز 22 بهمن 1397 شمسی, 326.759 نفر برآورد می شود.

جمعیت شهر تهران : حدود 8.9 میلیون نفر است؛ با این فرض,حداکثر 3.67% از شهروندان تهرانی در راهپیمایی 22 بهمن مشارکت می کنند. پ.ن : حتی همین محاسبه هم با تخمین بالا است !

اما آقای ای من هم سالها قبل بصورت محاسباتی,منطقی و ریاضی, ابعاد جمعیت حاضر در روز بیست و دوم بهمن را محاسبه کرده بودم که در تهران تجمع می کنند :

شکست بیست و دوم بهمن به روایت محمد مصدق

جمعیت شهر تهران : 8.500.000

(وضعیت اول)

1- فاصله میدان امام حسین (فوزیه سابق) الی میدان آزادی (میدان شهریار سابق) : حدود 10 کیلومتر

عرض خیابان بدون موانع : حدود 40 متر

اگر هر نفر در یک متر مربع حضور داشته باشد :

حداکثر ظرفیت خیابان از میدان امام حسین الی میدان آزادی : حدود 400.000 نفر

فقط 4/7 درصد مردم تهران، در راهپیمایی خیابانی جمهوری اسلامی حضور می‌یابند.

عکس ماهواره ای میدان امام حسین الی میدان آزادی تهران

(وضعیت دوم)

2- فاصله میدان انقلاب الی میدان آزادی : حدود 4.9 کیلومتر

عرض خیابان بدون موانع : حدود 40 متر

اگر هر نفر در یک متر مربع حضور داشته باشد :

حداکثر ظرفیت میدان انقلاب الی میدان آزادی : حدود 196.000 نفر

فقط 2.3 درصد مردم تهران، در راهپیمایی خیابانی جمهوری اسلامی حضور می‌یابند.

عکس ماهواره ای میدان انقلاب الی میدان آزادی تهران


با درود و وقت بخیر !

خطاب به آقای ای, رهبر جمهوری اسلامی بایست گفت :

حدود 96% درصد ملت ایران مخالف شما میباشند و فقط حدود 4% با شما موافقت دارند !

نمایش 22 بهمن برای کسب مشروعیت حاکمیت جمهوری اسلامی با هزینه های بسیار هنگفت در برابر هزینه ناچیز یک بار برگزاری جشن 2500 ساله شاهشناهی در دوره پهلوی و در راستای برجسته ساختن تمدن و فرهنگ بزرگ ایرانیان, امسال بهمن 1397 شمسی به چهلمین سالگرد خود رسید و به نوعی همان کسانیکه درد ملک,ملت و عدالت نداشته اند و مرفه و جیره خوار زیسته اند, استقرار حکومت دیکتاتوری و الیگارشی اسلامی و ولایی خدمتگزار انگلیس,روس,چین,لبنان و فلسطین را جشن گرفتند؛یعنی, چهل سال است که هر سال هزاران میلیارد تومان از بودجه بیت المال ملت ستمدیده ایران, صرف جشن گزافه و بیهوده بیست و دوم بهمن کرده اند که منافع و مطالح خود را حفظ نمایند؛در حالیکه ملت ایران دست به گریبان ناهنجاریها و نابسامانیهای عدیده ی اقتصادی,معیشتی,خانوادگی,درآمدی,شغلی,فرهنگی و ی بوده اند و البته ! خیل زندانیان ی و عقیدتی را بایست به این نابسامانی ها افزود.

همه رسانه های حامی جمهوری اسلامی با تمام قوا دوباره به تبلیغات دروغین پرداختند و از حماسه میلیونی و حضور میلیونی سخن راندند یا در مطبوعات خود نوشتند. همه آنها دست به دست یکدیگر برای حفظ منافع و مصالح خودشان و حاکمان سخن راندند و نوشتند و فقط یک گروه متحد همه ساله در این جشن پر هزینه در شرایط فلاکت اقتصادی و معیشتی اجتماعی و فلاکت ی حضور پر رنگ داشته اند که همانا خائنان به ملک و ملت و خائنان به عدالت بوده اند. افرادی وابسته انگلیس و روس نیز در بین آنان حضور می یابند که حمایت از جمهوری اسلامی را در بیست و دوم بهمن پر رنگ تر و پر ر جلوه دهند

من از آقای ای می پرسم که آیا شما فکر کرده اید که بیست و دوم بهمن نقطه عطف پیروزی هر ساله جمهوری اسلامی بوده است ؟ آیا شما فکر کرده اید که بیست و دوم بهمن رفراندوم سالیانه جمهوری اسلامی بوده است ؟ آیا شما فکر کرده اید که بیست و دوم بهمن نجات دهنده جمهوری اسلامی از سقوط مشروعیت بوده است ؟

اما جناب آقای ای لازم به ذکر است که اگر چنین اندیشه ای داشته اید, کاملاً در اشتباه بوده اید؛ زیرا بیست و دوم بهمن, همواره و سالیانه یک شکست حضور و یک شکست رفراندوم برای جمهوری اسلامی بوده است. این مدعا نیاز به مستند دارد و مستند ما محاسبات حداکثر تعداد جمعیت حاضر در خیابانهای تهران در روز بیست و دوم بهمن برای ابراز حمایت از جمهوری اسلامی است که توجه شما را به قرار زیر جلب می کنم ! آقای ای, رسانه های جمهوری اسلامی حتی واقعیت ها را به شما منتقل نمی کنند و با دروغهای خود برای حفظ منافع و مصالح خود اقدام به هر دروغگویی و لافی و اغراقی می نمایند. لذا دلخوش این 2% الی 4% جمعیت حاضر در بیست و دوم بهمن نباشید؛ زیرا بیشتر آنها در زمان سقوط حاکمیت شما, در منازل خود پنهان خواهند شد و حاضر به رویارویی با جمعیت 96% درصدی مخالف جمهوری اسلامی, در ایران نخواهند شد. از سوی دیگر شما با حمایت 4% از جمعیت ایران قادر به رویارویی با آمریکا یا اسرائیل نیستید؛ زیرا قاطبه ملت ایران شما را همراهی نکرده و نخواهد کرد و از سوی دیگر شما قادر به ادامه بردگی کشیدن 96% جمعیت ملت ایران نمیباشید؛ زیرا وزنه بسیار سنگینی بر سر هرم قدرت شما قرار دارد که با آوار شدن آن همه هرم قدرت شما آسفالت خواهد شد.آقای ای رسانه های جمهوری اسلامی با دروغهای خود, قصد دارند که حکومت شما را جهت حفظ منافع و مطامع خود نگاه دارند و خود نیک می دانند که بیش از 80% خبرهایشان درباره ایران و ایرانیان کذب محض است. حکومتی که بر پایه کذب,خشونت و سرکوب بنیان نهاده شده است,بلاخره سقوط خواهد کرد.دروغگویی در حکومت اسلامی و ولایی جمهوری اسلامی یک عادت شده است؛ زیرا اساس اعتقادات شما دروغی بیش نبوده است.

شکست بیست و دوم بهمن به روایت پان ایرانیست

حزب پان ایرانیست عزیز, در تلگرام بیست و سوم بهمن ماه سال 1397 شمسی خود, جمعیت حاضر در راهپیمایی 22 بهمن را به شرح زیر برآورد کرده است :

- طول کل معابر درگیر : 15 کیلومتر

عرض کل معابر درگیر : 37 متر

شعاع جمعیتی در میدان : 80 متر

کل مساحت درگیر : 575096  مترمربع

متوسط شعاع حرکتی فردی : 0.75 متر

با تقسیم مساحت درگیر بر مساحت حرکتی فردی,بطور تقریبی جمعیت حاضر در راهپیمایی امروز 22 بهمن 1397 شمسی, 326.759 نفر برآورد می شود.

جمعیت شهر تهران : حدود 8.9 میلیون نفر است؛ با این فرض,حداکثر 3.67% از شهروندان تهرانی در راهپیمایی 22 بهمن مشارکت می کنند. پ.ن : حتی همین محاسبه هم با تخمین بالا است !

اما آقای ای من هم سالها قبل بصورت محاسباتی,منطقی و ریاضی, ابعاد جمعیت حاضر در روز بیست و دوم بهمن را محاسبه کرده بودم که در تهران تجمع می کنند :

شکست بیست و دوم بهمن به روایت محمد مصدق

جمعیت شهر تهران : 8.500.000

(وضعیت اول)

1- فاصله میدان امام حسین (فوزیه سابق) الی میدان آزادی (میدان شهریار سابق) : حدود 10 کیلومتر

عرض خیابان بدون موانع : حدود 40 متر

اگر هر نفر در یک متر مربع حضور داشته باشد :

حداکثر ظرفیت خیابان از میدان امام حسین الی میدان آزادی : حدود 400.000 نفر

فقط 4/7 درصد مردم تهران، در راهپیمایی خیابانی جمهوری اسلامی حضور می‌یابند.

عکس ماهواره ای میدان امام حسین الی میدان آزادی تهران

(وضعیت دوم)

2- فاصله میدان انقلاب الی میدان آزادی : حدود 4.9 کیلومتر

عرض خیابان بدون موانع : حدود 40 متر

اگر هر نفر در یک متر مربع حضور داشته باشد :

حداکثر ظرفیت میدان انقلاب الی میدان آزادی : حدود 196.000 نفر

فقط 2.3 درصد مردم تهران، در راهپیمایی خیابانی جمهوری اسلامی حضور می‌یابند.

عکس ماهواره ای میدان انقلاب الی میدان آزادی تهران


ماهیت شناسی کمیته امداد

با درود و وقت بخیر !

بدلیل برخی ملاحظات فقط لینک دانلود مطلب را برای شما قرار داده ام که کاملاً با ماهیت صدقه دادن و کمیته امداد داشتن آگاه شوید. من به صراحت می گویم که به خواست آفریدگار یکتا و موسای پیامبر و تاکید زرتشت و عیسی خاتم الانبیا و خاتم الشهدا ازها و امثال آنها و عقاید منحرف و کذب آنها تبری می جویم.

ماهیت شناسی

تردیدی نیست که سازمان بهزیستی در راستای بهینه سازی زندگی قشرهای آسیب دیده یا آسیب پذیر جامعه و از ابتکارات عالی پهلوی, از ابتدای انقلاب ننگین 1979 با تشکیل کمیته امداد, به حاشیه رفت و همه توجهات حکومت برای تبلیغات حکومت اسلامی و ولایت فقهی,معطوف به کمیته امداد شد و بیشترین خدمات و بودجه دولت را, در اختیار کمیته امداد قرار دادند. کمیته امداد جهت افزایش تبلیغات برای حکومت و ولایت و افزایش رفاه و آسایش کارکنان خود, در سالهای پیشین بخشی عمده از مسولیتهای بهزیستی در قبال مددجویان اجتماعی را در اختیار گرفت که مستضعف شدگان و آسیب دیدگان را مورد حمایت حکومت و ولایت جلوه دهد و آنقدر پیشرفت کرد که حتی یارانه افراد تحت پوشش را در اختیار گرفته و بوسیله کارت امداد ولایت, در اختیار آنان قرار داد و گستره تبلیغات فریبکارانه و ریارکارانه خود را برای حکومت اسلامی و ولایت فقهی افزون نمود. اما حقیقت در لفافه تهای کمیته امداد و تهای حکومت ولایت فقیه نهفته بود و متاسفانه بسیار کمتر افرادی ایرانی به ماهیت ضد بشری و ضد ایرانی کمیته امداد امام خمینی پی برده اند. اغلب مردمان ایران نی نمی دانند که اگر قرآن مردمان را به صدقه دادن سفارش کرده است, یک دلیل مستند قرآنی دارد که همانا حفظ نظام کلاسیسم, فئودالیسم و کاپیتالیسم در اسلام محمدی بوده است؛یعنی, قرآن به بقای فاصله طبقاتی,ارباب-رعیتی,سرمایه داری,برده داری,فقیری و ثروتمندی معتقد است و همه آن بی عدالتی های اقتصادی,اجتماعی و فرهنگی را حاصل اراده موجودی تخیلی به نام الله خوانده است که شخصیت زئوس را می توان در آن یافت. زئوس کوه المپ نشین, در قرآن الله عرش نشین شده است. تبیین ماهیت این خداوند عرب در این مقال نمی گنجد و کتابهای متعددی در تبیین ماهیت آن و منجمله کتاب راهی بسوی راستی نوشته شده است که بی گمان در دسترس علاقمندان و آزادگان به درک حقیقت و ماهیت ادیان میباشد.

آیت الله خمینی بدلیل فقر سواد علمی,در کتاب خود به نام ولایت فقیه (حکومت اسلامی) صدقه را برنامه عالی اسلام برای رفع تبعیض معیشتی و اقتصادی طبقات آسیب دیده یا قشر پا جامعه تعیین کرده است و الان رئیس کمیته امداد با وقاحت کامل در سال 1397 شمسی اعتراف کرده است که فق رو فقیر در ایران روز افزون شده است و ورودی کمیته امداد 50 برابر افزایش داشته است.

طی یک سال گذشته, کمیته امداد هیچگونه مستمری, به مددجویان خود نپرداخته است و حتی حدود 30.000 تومان مستمری مدجویان خود را قطع کرده است و فقط هر نفر 45500 تومان یارانه دولت را به علاوه هر نفر 90000 تومان یارانه مضاعف را به دستور دولت و پس از قطع یارانه طبقه مرفه و از قبال یارانه قطع شده طبقه مرفه پرداخت می کند. پیشتر نیز کمیته امداد ماهیانه هر نفر حدود 30.000 تومان (زیر خط گرسنگی) به مددجویان خود پرداخت می کرد. اما حائز اهمیت است که ملت ایران نیک آگاه باشند که اصلاً حاکمیت و دولت وقت, یارانه ملت و مستضعف ایران را بطور کامل قطع کرده اند و اکنون ملت ایران از دریافت آن یارانه مبتکرانه پهلوی محروم شده اند. ت بر آن بوده است که طی هدفمندسازی یارانه ها و افزایش قیمت ها و آزادسازی قیمت ها, مبالغی ناچیز از درآمد سرشار ناشی از افزایش و آزادسازی قیمت ها را به عنوان یارانه از جیب خود ملت بستانند و به جیب خود مستضعف برسانند. بدینسان حکومت اسلامی و ولایی ضمن حفظ نظام سنتی اسلامی و عربی بر اساس فئودالیسم سنتی اسلامی, در کران اینترناسیونالیسم  و امپریالیسم اسلامی, یک دماگوژی ی - مذهبی دیگری را بر ملت ایران تحمیل کرده اند. چنین روش فئودالیسمی و امپریالیسمی را می توان در حکومت علی بن ابیطالب به وضوح یافت.

قضیه مضحک آنجاست که دولت,کمیته امداد را مامور اشتغال زایی و خوداشتغالی کرده است و مددجویان را در عرصه های مشاغل سنتی و قدیمی یاری می رساند که همین مهم نمایانگر ت حاکمیت و دولت برای پسرفت صنعت مدرن, به سمت صنعت سنتی است. همین معظل را می توان درباره بیت المال و بخش خصوصی گفت. حکومت,دولت و ت خود را متصل به بیت المال کرده و بیت المال را سهم حکومتی,دولتی و ی نموده است و بخش خصوصی را متصل به ملت کرده است و بخش خصوصی را سهم ملی و اجتماعی نموده است که همانا تهای فئودالیسم اسلامی حکومتی,دولتی و ی, در کران تهای کاپیتالیسم اسلامی بخش خصوصی, شرافت,حیات و معیشت یک ملت را به مخاطره افکنده است.

هموطنان گرامی تهای پیچیده ای را علیه ملک و ملت, در دستگاه های امنیت حکومتی می سازند که اغلب ملت متوجه نشوند که آیا در جام بلورین ت ولایت معاشان و انگلیس و روس در ایران آب وجود دارد یا خیر ! اما تها همه و از هر گروه در جهت ایجاد تخریب ملک و مصیبت معیشت و حیات و سلامت ملت ایران بوده است. ما چهل سال است که امنیت ملی نداریم و فقط عمال حکومت, در پی حفظ امنیت حکومتی بوده اند. امنیت ملی با غارتگری,سرکوبگری,خشونت طلی,جنایت طلبی,جنگ افروزی و خیانتکاری مغایرت و ضدیت دارد. بنابراین ما ملت ایران طی چهل سال گذشته, امنیت ملی نداشته ایم و مرزی میهنی و ملی هم نداریم؛ زیرا تهای اسلامی, انترناسیونالیستی است و خدماتش انترناسیولیستی است, نه ناسیونالیستی. لذا گروهی بیگانه مسولیت های مهمه مملکتی را به عهده دارند و  حاکمیت و دولت فقط به خدمات رسانی به بیگانگان عربی,انگلیسی و روسی خیلی بیش از هموطنان و ایرانیان بها داده است. اما هموطن گرامی ! ناسیونالیست ایرانی, اهداف خدمات رسانی خود را بسوی ملت خود معطوف می سازد و خود را متعهد و مقید به خدمات رسانی به ملک و ملت خود می داند. کوروش بزرگ یک ناسیونالیست بود, امیر کبیر یک ناسیونالیست بود, کریم خان زند یک ناسیونالیست بود, ستارخان و باقرخان یک ناسیونالیست بودند, دکتر مصدق یک ناسیونالیست بود. ناسیونالیست ها با عرق ملی و میهنی خویش, قادر به خدمات بزرگ به ملک و ملت خود می باشند و هر جامعه ای عاری از ناسیونالیسم, طعمه خائنان و دشمنان و بدخواهان می گردد. ناسیونالیسم, وطن پرستی اعتدالی, در برابر شووینیسم, وطن پرستی افراطی قرار دارد. امیر کبیر یک ناسیونالیست و آدلف هیتلر یک شووینیست بود.

مقاله ماهیت شناسی سپاه پاسداران و بسیج مستضعفان را در صفحه سایت اینجانب به نام بینش نوین یا صفحه فیس بوک اینجانب مطالعه کنید.مابقی ماجرای چهل سال بازی حکومت الیگارشی اسلامی جمهوری اسلامی, در همپالگی با انگلیس و روس را, در مقاله نوشته شده اینجانب مطالعه نمایید. موفق و موید باشید.

http://www.newinsight.ir 

 

http://www.facebook.com/mosaddegh.ir

نوشته : محمد مصدق - ایران - بهمن ماه 1397 خورشیدی

دانلود ماهیت شناسی کمیته امداد


ماهیت شناسی مختصر کمونیسم در ایران

از توده ای روسی تا توده ای انگلیسی و آمریکایی

از عوامل کمونیستی روسی  تا عوامل کمونیستی انگلیسی و آمریکایی

از چریکهای فدایی خلق روسی تا چریکهای فدایی خلق انگلیسی و آمریکایی

هر فردی, گروهی و تمداری که شعار و تبلیغات سر می دهد و شعارهایش و برنامه هایش تضمین قانونی و قضایی ندارد, دروغی بیش نگفته است و مردم را به سرابی بیش نفرستاده است.

شعار ضمانت محسوب نمی شود, بلکه تضمین قانونی و قضایی از حاکمان و دولتمردان برای اجرای عدالت و انصاف ضمانت محسوب می شود.

ایدئولوژی کمونیسم یکی از شعارهای فریبنده ای همچون سایر شعارهای فریبنده ایدئولوژی های گروهی از تمداران و رجال است که دستاوردی مگر دیکتاتوری و بقای سرمایه داری برای جوامع بشری به ارمغان نداشته اند. برخی کشورهای آمریکای لاتین و کشورهای شرق آسیا همچون چین همچنان به حفظ فاصله طبقاتی، سرمایه داری و دیکتاتوری پرداخته اند که البته! توفیق چین، در بخش اقتصاد مگر ی با فروش کالاهای بی کیفیت به محرومان و پابرهنگان سایر ملل جهان میسر نبوده است. بواقع تاریخ کمونیسم شرقی و غربی، نمایانده است که همچون تاریخ رژیمهای پوپولیستی از عقاید مترقی بر خوردار نبوده، جزمی، دگماتیسمی و افراطی رفتار نموده اند. خب! کمونیستهایی که روزی بدین باور بودند که همه‌ی جانداران زمین اتفاقی و طبیعی پدید آمده، متحول و متکامل شده اند، با پیشرفت دانش بشری اعتقاداتشان به عرصه تنش و چالش وارد شده است، چنانکه حتی برخی دانشمندان ماتریالیسم بدین عقیده رسیده اند که انسان و جانداران زمین حاصل آفرینش موجودات فضایی میباشند. البته! مانیفست کمونیسم کارل مارکس و فردریش انگلیس یک بیانیه ی علیه سرمایه داری است که فاقد محتوای تضاد با دین و آیین میباشد.

کارل مارکس و فردریش انگلس آلمانی، در انگلیس، علیه سرمایه داری مبارزه کردند، در حالیکه خود سرمایه دار بودند و سرمایه دار زیستند. البته! نفس حمایت آنان از قشر محرومان و کارگران نیکو بود؛ لیکن خود با پرچم سرمایه داری علیه سرمایه داری سلاح قلم و نظر را در اختیار گرفتند که صدق اهداف انسانی آنان را مخدوش نموده است. پیش از کارل مارکس و فردریش و سایر سوسیالیستهای پیشین، مطلبی منقول از موسی پیامبر، در تورات یهودیان است که خداوند متعال مالکیت خصوصی اراضی و اماکن را نهی نموده، مالکیت زمین و اراضی را منتسب به خویش و حق عمومی خوانده است. سپس عیسی پیامبر، آفریده و عابد خداوند فرید است که طی جمله ای، در انجیل، ثروتمندان را به بذل و بخشش سرمایه اشان و ثروتشان دعوت کرده است. بواقع ثروت، مازاد بر نیاز افراد میباشد، نه نیاز افراد. عیسی پیامبر، سرمایه داری را، در حالی نهی نموده است که آن زمان، خویش، در تنگدستی زیست و در تنگدستی حیات جسمانی را ترک نمود؛ حال آنکه کمونیستها و سوسیالیستهای جهان، قادر به چشم پوشی از سرمایه هایشان، ثروتشان و رفاهشان نبوده اند. جای تردیدی نیست که کمونیسم هم همچون سایر ایدئولوژی ها، در راس حکومت و دولت به الیگارشی و دیکتاتوری روی آورده اند.

کمونیستهای ایرانی و دانشگاهی، ابتدا تحت نفوذ روسیه بولشویکی بودند، اما امروزه کمونیستهای ایرانی، مرکز فعالیتهای خود را، در حیطه پادشاهی امپریالیستی، آمورالیستی و آریستوکراسی انگلیس برگزیده اند که بزرگترین دشمن و شیطان علیه مردم ایران و جهان بوده است. آنان شبکه های صوتی و تصویری را به یاری دولت سلطنتی انگلیس و اطلاعات سلطنتی انگلیس ( اینتلیجنس سرویس ) راه اندازی نموده، تمایلات فرهنگی و غربی خویشرا برای مردم ایران به نمایش گذارده اند. البته! پوپولیستها همانقدر به مردم ایران خسران و زیان وارد کرده اند که کمونیستها و سوسیالیستها. بی گمان مردم ایران خیانت حزب توده، شاخه ای از مرکزیت حزب کمونیسم منتسب به ایران را فراموش نکرده اند که اخلاقیات و ت مثبت را قربانی منویات و خیانت خود نموده اند. همه رژیمهای الیگارشی ماتریالیستی و پوپولیستی، به افراط گرایی و گاهی اندکی دمکراسی مجازی و تصنعی متوسل شده اند که بقای خود را حفظ نمایند. بواقع ایدئولوژی ها نیستند که سعادت، امنیت و انصاف و عدالت می‌آفریند؛ بلکه شخصیتهای نیک، مثبت و با محبت و اهداف نیک و مثبت، همراه با انصاف است که مضامین مذکور را برای جوامع بشری مهیا می‌سازند. اگر یون و رجال ایران و جهان همچون کریم خان زند، در پی القاب، انصاب، شهرت، قدرت و ثروت نباشند؛ شرایط زندگی مطلوبی برای آحاد مردم فراهم خواهد شد، چنانکه گسترش عدالت و انصاف، به زدودن اشرافیت مسرف و محرومیت مستضعف خواهد انجامید.

متاسفانه کمونیسم کارگری نوپای ایران بود که تهای بولشویکی روسی و امپریالیستی پادشاهی انگلیس را بکار بسته, در دهه 1320 شمسی توطئه تجزیه آذربایجان ایران را از وطن داشت که البته! پادشاهی پهلوی و ملی گرایان ایران زمین پاسخ نظامی محکمی به خائنان و دشمنان ایران دادند. همان کمونیستها, در حجاب حزب توده از سال 1320 بدفعات در راستای منویات پادشاهی انگلیس به توطئه علیه ایران پرداختند. حتی این حزب کمونیستی, در برخی ترورها و دوشا دوش سایر احزاب, همچون فداییان اسلام, ت مبارز و . در توطئه کودتای 28 مرداد فعال بود. افرادی بودند که مزد ملی گرایی و خدمتگذاری به مردم ایران را بوسیله تهای انگلیس و وطن فروشان با انگ و اهانت و مباحثات می پرداختند.

آن از امیر کبیر که مردم ایران, در دفاع از او و پس از قتل اش توسط وطن فروشان بی وجدان و پادشاهی اراذل انگلیس, دمی بر نیاوردند؛ حتی ون, به این آدمکشی درباری, ی و انگلیسی اعتراضی نکردند. این هم از دکتر مصدق که پس از آن جانفشانی ها و از خود گذشتگی ها, مزد ملی گرایی, وطن دوستی و خدمتگزاری خود را از  نیروهای مردمی, پهلوی و عیادی استثماری و استعماری گرفته, اواخر عمر خویشرا در تبعیدگاه روستایی احمد آباد, با انگ مجرم و گناهکار سپری کرد, چنانکه آیت الله کاشانی خواستار مرگ و اعدام او شد. متاسفانه تاریخ ی و ملی ایران نمایانده است که ایرانیان بسیار کمتر قدر شناس خدمتگزاران ملک و ملت ایران و کمتر مشتاق بوده اند. البته! من معتقد هستم که گروه اندک کمونیستهای ایران, هم فرزندان ایران و ایرانیان هستند که حق زندگی آنان همیشگی و آزادگی آنان تا زمانی که بستری برای تهای تفرقه افکنانه, خصمانه و مداخله جویانه دشمنان ایران و ایرانی بلاخص آنگلوساکسن نباشد, محفوظ است. همه آفریدگان سازنده فرید هستیم که حق حیات و اعتقادات را او به انسان بخشیده است که نقض نکرده است؛ زیرا نقض, خود نقص است.  پس سازنده فرید, منزه از نقض و نقص میباشد. نان و نمک خوردن و نمک دان شکستن میزان تربیت انسانها را تعیین می کند. جامعه و حاکم,ه دو آیینه متناظر هستند که هر یک به بیراه رود, دیگری را به بیراه رهسپار خواهد کرد. همه ما انسانها نقص داریم, و گرنه مشکل نداشتیم.

ایدئولوژی ها از برای نگهداری الیگارشی و نگهداری ایدئولوژی خودی

 چاره ای مگر برقراری دیکتاتوری, سرکوبگری و آدمکشی نداشته اند.



به نام آفریدگار یکتا

نقدی پیرامون مهربان خواندن خداوند

دو گونه حیات وحش بر زمین مقرر شده است :

3-   حیات وحش حیوانی            

2- حیات وحش انسانی

حیوان بدلایل ذیل، به خوی توحش متمایل می‌گردد :

ارتزاق – وصال – تفوق – تعلق

انسان بدلایل ذیل، به خوی توحش متمایل می‌گردد :

غرض – مرض – غیض – جنون – جهل – هوس – تعلق – عشق – افلاس – تمکن

وحش انسان، شرارت  و  وحش حیوان، حاجت است. شرارت، عدول از اعتدال و حاجت، در میدان اعتدال است. بنابراین انسان، به عدول از اعتدال متمایل می‌گردد؛ لیکن حیوان در میدان اعتدال متمایل می‌گردد.

آفریدگار، واحد و فرید است که تنها موجود واجب الوجود، در حیطه کمال میباشد؛ بنابراین ما می‌توانیم که سه حوزه‌ی نقص و نقصان را، در آٰفرینش تعیین نماییم :

3-   نقصان طبیعی  )بلایای طبیعی )

2- نقصان حیوانی  )محدوده های عقلی، عاطفی و علمی )

3- نقصان انسانی ( ضایعه های عقلی،احساسی،منطقی،علمی،روانی،جسمی )

آفریدگار برای خیر، نقیض شر را مقرر کرده است؛  بنابراین انسان به تلاش مادی برای دستیابی به آسایش، رزق و روزی و تحصیل پاداش مادی خویش می‌پردازد. وجود مضامین شر، انگیزه تلاش، در مسیر خیر است که تلاش مادی را، در کران تلاش معنوی قرار می‌دهد. انسان برای ستردن شر از نهاد عقل، احساس، منطق، دانش، روان و تن، به تلاش معنوی می‌پردازد.

تدقیق، در سخنان فوق، نمایان می‌سازد که سازنده‌ی جهان، به آفرینش حیات وحش حیوان و حیات وحش انسان مبادرت ورزیده است، لیکن همان آفریدگار وحش،خصال مهربان را، در عقل و احساس حیوان و خاصه انسان نهادینه کرده است. بدینسان او، سازنده خوی وحشی و خوی مهربانی، در حیوان و انسان است، لیکن خدا دارنده خوی وحشی و خوی مهربانی نیست؛ زیرا وحشیگری و مهربانی، در نهاد سیرت و سرشت میباشد که خدای عاری از سیرت و سرشت، عاری از وحشیگری و مهربانی است.

اکنون استنتاج می‌گردد که اگر قایل، به خدای مهربان باشیم، متعاقباً قایل به خدای متوحش می‌گردیم که خصال وحشی و مهربانی از او منشاء گرفته است. از آنجائیکه خوی وحش و خوی مهربان، متناقض میباشند، لذا قایل شدن خدای متوحش و خدای مهربان، خدای متناقض را نمایان می‌سازد  که ماهیت متناقض داشته، طبیعت متناقض آفریده است؛ حال آنکه عاقلان،عارفان و فیلسوفان، ذات خدای جهان و جانداران را ناسق خوانده اند، نه متناقض. همچنین تناقض، در سیرت و سرشت است که منتهی، به نقض می‌شود. خدای ناقض، خود خدای ناقص است؛ لیکن خدای کامل، خدای ناسق است. پس خدای جهان، کامل و ناسق است، لیکن او، آفرینش را ناقض و ناقص پدیده آورده است که همچنین سیرت و سرشت انسان را شامل می‌گردد. بنابراین انسان همواره، در معرض نقض میباشد؛ زیرا سرشت و خصلت، عاری از ضعف نیست؛ زیرا بشریت، عاری از شرارت نیست. باورمندی، به آفریدگار جنگ و خشونت علیه آفریده، خود ضعف سیرت و ضعف علمیت او را هویدا می‌سازد.

بواقع برخی ادیان از باستان تا کنون بوده اند که خدای جنگ و خشونت را پذیرفته، دو بعد قوت سیرت و ضعف سیرت، در خدای آنان هویدا شده است؛، چه غیض و جدال از استیصال می‌تراود، نه توان و دانش. برخی ادیان که محتوای وحش انسان، در آنها نهادینه شده است، بواقع متناقض عرضه شده اند؛ لذا خوی توحش را درباره انسان جاری ساخته اند. چنین ادیان، خدای خشن و متوحش خویش را ستایش نموده، اعمال خشن و متوحش را برای خشنودی او انجام داده اند. سیرت و سرشت، متاثر از حوادث، حالات مختلف، در انسان پدید می‌آورد، لیکن خدای آفرینش منزه از حوادث است. حوادث، در عالم ناسوت جاری است؛ نه در عالم لاهوت. برخی ادیان و پیروان آنان، در حوزه عرفان، به تصویر و ترسیم خدای خشن،خدای مهربان،خدای گریان،خدای خندان، خدای جدال، خدای قاتل و . انجامیده است که همچون آفریدگان خویش، از ماهیت متناقض و ناتوان برخوردار بوده است. در مثال این متن، ذهن خواننده ارجمند را به جنگ احد، در صدر اسلام معطوف می‌نمایم که گرچه به گواه کلام قرآن، گروهی از فرشتگان، در غزوات صدر اسلام، به یاری مسلمین ‌شتافتند، لیکن فرشتگان خدای اسلام، قادر، به توفق بر مشرکان نگشتند. بنابراین خدای جدال با بندگان، تجربه شکست و ضعف را، در برابر بندگان خویش داشته است که موجودی، دارای سیرت و سرشت، بدین شکست و ضعف می‌گراید. متعاقب تحقیق، طی آیه 126 آل عمران، الله است که ظفر مسلمین، در غزوه بدر را از سوی خود خوانده است؛ زیرا 3000 فرشته را برای یاری مسلمین، به عرصه جنگ مذکور مامور کرده بود. لیکن قرار الله ظفرمند اسلام، بر این بود، طی غزوه احد که عاقبت منتهی به شکست مسلمین شد، تعداد5000 هزار فرشته را به یاری آنان بگمارد که نگارنده قرآن، این یاری را طی آیه آل عمران/126 بشارت (مژده) خوانده است. این مثال را فقط برای تبیین خدای دارای سیرت و سرشت آورده ام و بس! البته! کتاب برخی ادیان بدین مضامین پرداخته است که فزونی مطالب و روایات، در این مقال نمی‌گنجد.

وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ ( آل عمران/123) الله شما را در بدر پیروزتان کرد و حال آنکه  شما ناتوان بودید.

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَنْ یکْفِیکُمْ أَنْ یمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُنْزَلِینَ (آل عمران/124) در آن هنگام که تو به مؤمنان می‌گفتنی: آیا کافی نیست که پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، که از آسمان فرود می‌آیند، یاری کند؟!»

  بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا یمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُسَوِّمِینَ (آل عمران/125)

آری، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پیشه کنید، و دشمن به همین زودی به سراغ شما بیاید، خداوند شما را به پنج هراز نفر از فرشتگان، که نشانه‌هایی با خود دارند، مدد خواهد داد!

  وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (آل عمران/126) ولی اینها را الله فقط بشارت، و برای اطمینان خاطر شما قرار داده؛ و پیروزی حاصل نمی‌گردد، مگر از سوی الله  که قادر حکیم است!

ما بایست معتقد گردیم که خداوند، جهان آفرینش و جانداران را بر اساس مشیت،علمیت، قدرت و رحمت خویش آفریده است؛ نه بر اساس محبت. محبت خدا نیست که شادی‌ها، خنده ها، توفیق ها، تندرستی ها و . را به ما عطا فرموده است، بلکه مشیت خدا است که آنها را، در کران نقیض اشان، در احساس انسان نهادینه نموده است. تعیین رزق جانداران زمین، حاجت جانداران، با هدف بقای جانداران زمین بوده است، نه محبت یزدان به جانداران زمین. در مثالی می‌آورم که شما باطری را از برای محبت، در چراغ قوه خود قرار نمی‌دهید که منبع تغذیه چراغ قوه است، بلکه باطری، حاجت چراغ قوه است که کارآمدی چراغ قوه و امکان روشنایی محیط را فراهم می‌سازد.

برخی انسانها چنان مهربان هستند که تحت شرایط نرمال از منظر احساسی،روحی و روانی، قادر، به قصابی و سلاخی تن انسان یا به دار آویختن و قتل انسان یا شلاق زدن به انسان یا زدن انسان یا گردن زدن انسان نیستند؛ بواقع افرادی که چنین رفتارهای خشن و متوحش از خود بروز می‌دهند، از منظر روانشناسی جنایی، مبتلا، به ناهنجاری عاطفی و بی قیدی عاطفی و گاهی وقفه عاطفی میباشند؛ یعنی آنان خردسالی و کودکی خویشرا با نابسامانی تربیتی،عاطفی و محیطی اعم از فرهنگی، اقتصادی و . سپری کرده اند. خدای جهان، مهربان نیست، لیکن مهربانی به هم نوعان را فرمان داده است، نه وحشیگری بشری؛ زیرا محبت به سایرین، بستر امنیت، خدمت، وحدت، مودت، پیشرفت و سعادت را فراهم می‌سازد که بستر خشونت،خیانت،عداوت، نفرت و سایر مضامین شرارت، قادر به تامین آنها نیست. از اینرو است که موسی پیامبر، آیین راستین آفریدگار یکتا را مهربانی به سایرین خوانده است، چنانکه چنین آیین را می‌توان، در سخنان زرتشت پیامبر و عیسی پیامبر یافت. اما عیسی پیامبر به آفریدگان ایزد فرید آموخته است که تعالی اخلاقی از تعالی عاطفی و مهربانی حاصل گردد. بواقع دفاع از جان، مال، ناموس، کیان و دین، در غرایز حیوانی انسان می‌گنجد؛ زیرا حیات حیوان و انسان عاری از مکتب پدید نیآمده است. حیوان از مکتب غریزی – طبیعی برخوردار است و حال آنکه انسان از مکتب غریزی – اکتسابی برخوردار میباشد.

این مشیت دردها، رنجها، شکنجه‌ها، کشتارها، دریدنها، سربریدنها ،دست بریدنها، خیانتها،ها، زندانها، شکستها، عداوتها، نفرتها، خشونتها و جنایتها، نا کامی‌ها، گرسنگی ها، تشنگی ها و . را نمی‌توان از خدای دارای سرشت مهربان پنداشت؛ خداوند، انسانهای مهربان و فروتن و حسن اخلاق آنان را، در حیطه اعتدال، سرمشق سایر انسانها قرار داده است، اگر سازنده جهان را مهربان می‌یافتیم، او تحمل آفرینش مشکل، نقص و نقصان و خصال توحش و خشن را بر خویش گران می‌یافت، چنانکه هرگز مشکل، نقص و نقصان و خصال توحش و خشن، در بین حیوان و انسان نمی‌یافتیم. شادروان سیدارتا گوتاما بودا و امثال ایشان، خود معیارهای اخلاقی را بصورت اکتسابی دریافته، مکتبی پدید آوردند که آیین عاری از مضامین توحش و خشن  را، به بشریت عرضه  داشتند. انسان، خالق آیین بوده است. ما بایست، خدا را خدای مهربانی بخوانیم، لیکن خدای مهربان هرگز! ما بایست، ذات و ماهیت خدا را، در تجربیات زندگی بشناسیم. البته! اکثر انسانهای متدین، خدای خود را بر اساس خواسته هایشان شناخته اند، نه  دانسته هایشان که طی زندگی بصورت تجربی تحصیل می‌نمایند.

نوشته : محمد مصدق - ایران - به تاریخ سه شنبه20/8/1393 شمسی


جستاری درباره‌ی اراذل خیر و شر

تعریف مختصر و مفید رذالت چیست؟

ابتدا واژه رذالت معنی می‌شود : فرومایگی، پستی، پلیدی

-  عدول از حیطه‌ی عدل و اعتدال، در تعقل، گویش و منش علیه سایرین که متضمن زوال عدل و خسران حق و اخلاق باشد.

توجه : رذالت، در فعلیت مستمر، تحقق می‌یابد.

از منظر روانشناسی تجربی می‌توان اراذل  را، در ده حوزه  مورد بررسی قرار داد :

1- اجتماعی

2- انتظامی

3- نظامی

4- ی

5- حکومتی

6- حزبی

7- قضایی

8- مذهبی

9- اجنبی

10-  سرمایه داری

تکوین رذالت شخصیتی را می‌توان، در آنومی (نابسامانی) برهه‌ی خردسالی، کودکی و نوجوانی، منبعث از مضامین خطای اعتقادی، فقدان اعتقادی یا مسایل ژنتیکی افراد یافت. آنچه حائز اهمیت میباشد، تکوین بعد شخصیت مثبت اعتقادی و تکوین بعد شخصیت مثبت علمی، در روند پرورشی عقل و احساس خردسالان، آنان را از گزند رذایل مصون می‌دارد.

من بایست متذکر شوم که سنتهای جاهلی و اعتقادهای جاهلی، در آنومی  شخصیتی، نقش بسزایی ایفا می‌نمایند که زیان خود را معطوف سایرین می‌سازند. بنابراین آنومی بنیادین رذایل بشری، به قرار ذیل میباشد :

1-  نابسامانی عاطفی

2-  نابسامانی تربیتی

3-  نابسامانی محیطی اعم از اجتماعی، اقتصادی، ی و فرهنگی

اغلب اراذل، به تمایلات پرخاشگری و خشونت سادیسمی و روانی، در موضع تهاجمی اعم از خود آگاه یا ناخود آگاه مبتلا هستند که برخی این خصال را عیان و بعضی مدتهای مدید، نهان می‌سازند.

توجه : بین اراذل ثروتمند و اراذل مستمند تفاوت است :

-  اراذل ثروتمند بدلیل مازاد بر نیاز مادی و معیشتی و نابسامانی های فوق الذکر، رذیل می‌گردند.

-  اراذل مستمند بدلیل نیاز مادی و معیشتی و نابسامانی های فوق الذکر، رذیل می‌گردند.

مازاد بر نیاز و نیاز، درتکوین ناهنجاری شخصیتی و اعتقادی افراد، نقش بسزایی دارد که بیماری‌های سادیسمی، روحی و روانی را می‌افزاید؛ چه اشرافیت، در وفور اسراف و تنگدست، در وفور محرومیت، به رذالت می‌گراید. در مثال فردی قاچاقچی مواد افیونی از مازاد بر نیاز خویش برای مبادله‌ی مواد افیونی سود می‌جوید. همچنین فردی سارق، بدلیل نیاز خویش اقدام، به ی می‌نماید. بنابراین شعار نه مازاد بر نیاز و نه نیاز، بلکه همه بی نیاز، جامعه و حاکمه را بسوی اعتدال و عدل ایمن سوق می‌دهد. لیکن اکنون ایران با بحران سرمایه‌داری و فاصله‌ی طبقاتی مواجه میباشد که همچون سایر ملل جهان مدیریت شده است؛ چنانکه الیگارشی مستدام بوده است.

برخی از افراد رذیل، در انتخاب مکان و زمان برای ابراز رذایل شخصیتی و اعتقادی خویش، نسبت به سایر اراذل، از هوش برتر برخوردارند؛ چنانکه آنان از مسیر قانونی عقدهای پنهانی و بیماری روانی و سادیسمی ناخود آگاه یا خود آگاه خویش را، به منصه ظهور می‌رسانند که البته! گروهی از مردم جامعه، این اراذل قانونی را، در برابر اراذل اجتماعی، ناظم اجتماعی می‌خوانند. همچنین قانونگذاران، حضور انتظامی و نظامی این گروه از اراذل با هوش را، غالباً، در ساختار امنیتی، اامی می‌دانند؛ خاصه آنکه حضور اراذل با هوش را حافظ امنیت الیگارشی و سرمایه داری می‌یابند.

هیجان و استرس، در بسیاری از پرسنل نظامی و انتظامی، در مواقع بحران عملیاتی و درگیری فیزیکی، موجبات ظهور بیماری های روحی، روانی، عصبی و سادیسمی را برای آنان فزونی می‌بخشد. اکنون آنان، در دراز مدت، به پرخاشگری تهاجمی و جنحی فیزیکی گرایش یافته، از ابراز آن التذاذ می‌یابند. از اینرو اغلب چنین افرادی از رفتارهای استبدادی و دیکتاتوری پیروی می‌نمایند. این گروه اکثریت نظامی و انتظامی، خود آگاه یا ناخود آگاه مجرم و متهم را پس از دستگیری، مورد ضرب و جنه، شکنجه و قتل قرار می‌دهند.

از منظر روانشناسی جنایی، بی قیدی عاطفی یا وقفه‌ی عاطفی، دخیل، در جرایم، خاصه جرایم فیزیکی میباشد.

ماحصل کلام آنکه : اراذل و اوباش، در حوزه های مختلفه و طبقه‌های مختلفه، حضور دارند.»

مقاله فوق، توسط محمد مصدق، شهرستان تهران، به تاریخ چهارشنبه 27 آذر 1392 خورشیدی نوشته شده است.

 



نگاهی اجمالی به ملی گرایی ایرانی

برای شناخت ملی‌گرایی ایرانی نباید به دنبال فهم آن در چارچوب‌ تئوری‌های اروپایی در مورد ناسیونالیسم باشیم. ناسیونالیسم اروپایی در جهت ملت‌سازی بوده است و بر مبنای آن، نخست دولتی با گرایش‌ و اهداف ملی تشکیل و سپس پروژة ملت‌سازی بر اساس مؤلفه‌های مورد نظر این دولت دنبال می‌شد. روندی که در ترکیه و جمهوری آذربایجان نیز صورت گرفته است.

ملی‌گرایی ایرانی اما امری متفاوت است. ملت ایران از دوران قدیمه وجود داشته و نام ایران در اسناد تاریخی موجود است و آگاهی ملی ایرانیان (حتی در نبود یک دولت ملی) که فرهنگ و اندیشة ی ایرانشهری شالودة آن را در دوره اسلامی تشکیل می‌دهد، سبب تداوم ایران و خلق حماسه‌های ملی می‌شده است. همچنین دولت‌های ایرانی از دل همین ملت طبیعی-تاریخیِ ایران برآمده‌اند و خود را در ادامة دولت‌های ایرانی دیگر می‌دیدند. ملی‌گرایی ایرانی بر خلاف ناسیونالیسم اروپاییِ برخاسته از فرایندِ دفاعیِ طبیعی و گرایش طبیعیِ ایرانیان در دفاع از سرزمین و فرهنگ خود در طول سده ها و در برابر یورش مهاجمان و مهاجران مختلف است. اما ناسیونالیسم اروپایی در ذات خود تهاجمی و به دنبال استیلا و تحمیل است.

رویکرد و نگاه اصلی در ملی‌گرایی ایرانی، یک نگاه سیستمی است. ایران به مثابة یک سیستمِ طبیعی-تاریخی (و نه ساختگی توسط دولت‌ها)، کلیتی است در عین جزئیات جدی و اصیل. ایران وحدتی است در عین کثرت و کثرتی است در عین وحدت. ایران سیستمی است برساخته از اجزای مختلف اما کلیتی بیشتر و فراتر از تک‌تک اجزای خود که در عین حال، قائل به ویژگی‌ها و هویت منحصر به فرد هر جزء است.
همة ما در درجة نخست ایرانی هستیم و از درون این ایرانیت به سمت جزئیت‌ها و کثرت‌های خاص خودمان (که مبتنی بر مؤلفة قومی-منطقه‌ایِ ما است) حرکت می‌کنیم. تمامی مؤلفه‌های قومی-منطقه‌ای ما در تعامل سیستمی با یکدیگر، برسازندة مفهوم ایران است که اقوام مختلف ایرانی در درون آن یکپارچه می‌شوند. اقوام ایرانی، هویت ملیِ جدا و مجزایی از یکدیگر ندارند. آنها همانند اجزای یک سیستم در تعامل و روابط و تأثیرگذاری متقابل با هم درک می‌شوند. از همین رو، ما یک ملت داریم و آن ملت ایران است. اگر به این ملت باور و آگاهی داریم، باید به منظور تأمین منافع ملی در حفظ مؤلفه‌های ملی خودمان (که ارکان ملی ما به شمار می‌روند و تداوم‌بخشِ ایران هستند) کوشا باشیم. 
یکی از مولفه‌های مهم ملی ما زبان فارسی است. زبان فارسی، زبان ملی ما است. وقتی می‌گوییم ملی، معنای این جمله در نفی سایر زبان‌های ایرانی نیست بلکه این زبان نمایندة ملت ایران و مردمان ایرانی است. در طول تاریخ، سایر زبان‌های ایرانی هیچ‌گاه از جایگاهی که زبان فارسی از آن برخوردار بوده، برخوردار نبودند. منظور ما در اینجا برتری زبان‌شناختی فارسی بر سایر زبان‌های ایرانی نیست. موقعیت و جایگاه تاریخیِ ویژة زبان فارسی در ایرانشهر به دلایل مختلف که آن را به سطح زبان رسمی و ادبی و علمی ایرانشهر رسانده است، این زبان را مبدل به زبانی کرده است که از سطح یک قوم خاص فراتر رفته و مؤلفه‌های فکری و فرهنگی و تاریخی تمامی اقوام ایرانی در مقام ملت ایرانی را در خود جای داده است. از همین رو، تبدیل به مهم‌ترین حافظة تاریخی و فرهنگی ملت ایران شده است. 
سایر زبان‌های ایرانی نیز به اندازة خود دارای مؤلفه‌های ملی هستند (در عین مؤلفه‌های قومی و منطقه‌ای) و صد البته جزوی از میراث فرهنگی ایران‌زمین محسوب می‌شوند. هر فردی به عنوان یک ایرانی، زبان فارسی را زبان ملی خود می‌داند و در چارچوب قوم خاص خود، زبان قومی خویش را ارج می‌نهد و به کار می‌گیرد. اینها منافاتی با یکدیگر ندارند. زبان فارسی نفی‌کنندة سایر زبان‌های ایرانی نیست و مسأله در برتری زبان‌شناختی زبان فارسی نیست بلکه مسأله بر می‌گردد به موقعیت ویژة زبان فارسی در طول تاریخ که اگر شرایط طور دیگری رقم می‌خورد و برایندهای تاریخی به شکلی دیگر می‌شدند ممکن بود به جای این زبان، زبان ایرانی دیگری از این موقعیت ویژة تاریخی-علمی-ادبی برخوردار شود و نهایتاً به عنوان زبان ملی در نظر گرفته شود.
زبان فارسی که به قوم پارس در گذشته نسبت داده می‌‌شود و در حال حاضر زبان رسمی کشور ایران است، دیگر از آن جایگاه محدودِ منسوبِ خود در گذشته فراتر رفته و در طی سده‌های متمادی تبدیل به عنصری ملی شده است. با رسمی شدن این زبان توسط هخامنشیان بر سراسر شاهنشاهی ایشان و نیز استمرار این رسمیت در طی دوران بعدی، زبان پارسی رفته‌رفته از محملی صِرف برای فرهنگ و اندیشۀ قوم پارس تبدیل شده است به محملی برای یکپارچه شدن فرهنگ و اندیشه و آداب تمامی اقوام ایرانی و نا-ایرانی موجود در دامنۀ حکومت‌های ایرانی و مفهوم ایرانشهر که این امر موجب گسترش این زبان و ورود عناصر زبانی و فرهنگی سایر اقوام در آن شده است. همراه با داخل شدن عناصر و قالب‌های فرهنگی و فکری
 اقوام دیگر به یک زبان، مطمئناً واژگان و اصطلاحات مربوط به آن سیستم یا خرده-سیستم‌های فرهنگی و فکری نیز ورود پیدا خواهند کرد. برای نمونه، دین زرتشت و فرهنگ زرتشتی-اوستایی که مطابق مستندات تاریخی و زبانی امری ظهور یافته در قلمروی ایران اما دور از سرزمین قوم پارس بوده، با خود بسیاری از اصطلاحات و واژگان را در قالب‌هایی از اندیشه‌ها و آداب و احکام وارد زبان پارسی کرده است. و یا حتی بعد از ورود اسلام و تثبیت شیعه در ایران که باز هم شاهد این انتقال‌های فکری-زبانی هستیم. از همین رو، زبان فارسی با رسمی شدنش دیگر نه زبان یک قوم بلکه زبان یک ملت به نام ملت ایران است که تمامیشکل‌های فرهنگی و فکری و تجربی اقوام مختلف ایران را در خود یکپارچه کرده است. زبان فارسی در واقع یک زبان ملی است، نه قومی. این زبان با رسمی شدنش تبدیل به ابزاری شده در راستای یکپارچه شدن عناصر فرهنگی و فکری و زیستی تمامی اقوام ایرانی، و نیز ابزاری به عنوان بستر انتقال فرهنگ و اندیشه و آداب ایرانشهری که در طی گذر تاریخ در هم گره خورده‌اند و فراتر از عناصر فرهنگی و فکریِ تک قومِ پارس هستند.
متأسفانه در دهه‌های اخیر شاهد حمله به زبان فارسی از سوی برخی جریان‌های بنیادگرای قومی هستیم. در این جریان‌ها برای حمله به ایران، نخست یک دوقطبی کاذب ایجاد می‌شود که در آن فارس در مقابل قومی دیگر قرار می‌گیرد (مانند دوقطبیِ کاذبِ فارس-ترک»)، سپس مردمان یک منطقه برابر با آن قوم خاص در نظر گرفته می‌شوند (مانند آذری را برابر با ترک دانستن)، آنگاه ایران را مساوی با فارس و فارس را مساوی با ایران قرار می‌دهند و این چنین آن قوم خاص را در برابر ایران علم می‌کنند (مانند قرار دادن ترک‌ها در مقابل ایرانی‌ها که به طور ضمنی همان قرار دادنِ آذری‌ها را در مقابل ایرانی‌ها است) و با بیرون کشیدن آن قوم خاص از دایرة ملت ایران و حمله کردن به ایران و مؤلفه‌های آن از جمله زبان فارسی به عنوان زبان فارس‌ها و ایرانیانی که از نظر آنها همان فارس محسوب می‌شوند، شروع به حمله به ارکان هویت ملی ایرانیان و در نتیجه به تمامیت ایران و منافع ملت ایران می‌کنند.
ملی‌گرایی ایرانی در برهة کنونی از تاریخ ایران در حال مبارزه با همین دست از بنیادگرایی‌های قومی است تا از تمامیت و هویت ایرانی دفاع کند. جدا از این وظیفة دشوار، از دیگر اهداف ملی‌گرایی ایرانی برقراری حکومت قانون و دولت ملی است تا در ذیل آن منافع ملت ایران از هر قوم و منطقه‌ای تأمین شود و قدرت و نیروهای موجود در کشور به صورتی متناسب و متعادل در میان مردمان ایرانی توزیع گردد. ملاک اصلی ملی‌گرایی ایرانی در سنجش روش‌ها و ت‌های داخلی و بین‌المللی، تأمین شدن منافع و مصالح ملی است. با فهم مفهوم ایران و ضرورت دولت ملی توسط مردم، راه برای برقراری حکومتی مبتنی بر قانون و منافع ملی باز خواهد شد که اقتصاد و تولید ملی یکی از نتایج حتمی آن است. ملی‌گرایی ایرانی به دنبال قدرتمند شدن ایران هم به لحاظ داخلی و هم به لحاظ بین‌المللی است که این امر را بر پایة فرایند کهنه در نو» و تداوم سنت‌های ایرانی در شکلی نوآیین جستجو می‌کند.
ملی‌گرایی ایرانی شامل تفکرات مبتنی بر حکومت قانون و حاکمیت ملت و برقراری دولت ملی، جنبش‌های ی و اجتماعی ملی‌گرایانه، تأکید بر مصالح کشوری و منافع ملی، عشق به فرهنگ و زبان و تاریخ ایرانی و حس افتخار به ایران و مردم ایران است. اساس ملی‌گرایی ایرانی بر آگاهی ملی و آگاهی از هویت ملی است که در کانون آن ایران و هویت ایرانی و یکپارچگی مردم ایران به عنوان یک ملت قرار دارد. سابقة آگاهی ملی در میان ایرانیان سابقه‌ای به درازای سده‌های طولانی است و مردم ایران در ذیل این آگاهی خود را ملتی یکپارچه و به عنوان ایرانی درک می‌کنند.
در عالم ت و اجتماع (چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی) هیچ چیز ملموس‌تر و واقعی‌تر از وطن و ملت نیست و به تبع آن هیچ چیز با اهمیت‌تر از مصالح کشور و منافع ملت نیست. ملی‌گرایی ایرانی با تکیه بر همین واقعیات و مصادیق ی و انسانی به دنبال حاکمیت ملت ایران بر خود و ترقی کشور ایران و سعادت مردمان ایرانی است.
در ملی‌گرایی ایرانی والاترین ارزش‌ها که واقعی‌ترینِ ارزش‌ها هم هستند عبارتند از کشور و ملت و هویت ملی و تاریخ ملی و منافع ملی. ملی‌گرایی ایرانی خواهان سرافرازی و سربلندی کشور و ملت ایران است که این هدف را با تشکیل دولت ملی و برقراری حکومت قانون و نظام مبتنی بر سنت ایرانی (اما به صورت اصلاح شده و به روز شده) دنبال می‌کند.
ملی‌گرایی ایرانی عشق به میهن است در جهت حفظ و استمرار آن و دفاع از میهن و متعلقاتش در برابر بدخواهان و بیگانگان. ملی‌گرایی ایرانی نه باستان‌گرایی است و نه نژادپرستی بلکه تلاش برای سروری ملت ایران بر خود و بر امورات و سرنوشت خویش و دفاع از کیان کشور و آیندة ملت ایران است در سایة قانون و دولت ملی، خرد ایرانی 
و احساسات وطن‌‌خواهانه.
ملی‌گرایی ایرانی هرگونه بنیادگرایی قومی و مذهبی را رد می‌کند و ضمن احترام به کثرت اقوام ایرانی، اصل را بر شهروند به عنوان عضوی از جامعه می‌گذارد و در واقع بر تفکر شهروندی در جامعه تأکید دارد. فرد به فردِ ملت ایران پیش از همه به عنوان یک شهروند ایرانی لحاظ می‌شوند و دارای حقوق و وظایفی در جامعه هستند. در تفکر شهروندی، تمامی افراد در چارچوب جامعة ایرانی از حقوق برابر برخوردارند و قانون اساسی و قوة عدلیه و عدالت‌خانه پشتوانة حقوق آنها است. یکی از خط‌قرمزهای ملی‌گرایی ایرانی و دولت ملی برآمده از آن عبارت است از حقوق ملت ایران و همچنین تضمین حقوق و آزادی‌های اصناف و اتحادیه‌ها و احزابی که مردم و شهروندان در آن نهادهای مردمی حقوق فردی و منافع شخصی خود را در چارچوب مصالح عمومی و منافع ملی پیگیر می‌شوند.
ملی‌گرایی ایرانی اصل را بر ایران به عنوان بنیان و مأمن ایرانیان می‌گذارد و بر همین اساس نیز موضوع اصلی در دانشگاه‌های علوم انسانی ایران باید خودِ ایران باشد تا علوم و دانش‌های تولیدشده پاسخگوی نیازهای ایران و مردمان ایرانی باشد. تولیدات علمی دانشگاه‌های ایران می‌بایست راهگشای ترقی ایرانیان در عرصه‌های داخلی و خارجی باشند. همچنین فن‌آوری‌های نوین می‌بایست بر اساس نیازهای ایرانیان و در چارچوب فرهنگ ایرانی بومی‌سازی شوند تا اصل تناسب میان نیاز، بافتار و تولید» حفظ گردد و از این طریق نیز تولید ملی شکل گیرد که سبب رونق اقتصاد ایران خواهد شد. در واقع ما برای توسعه و پیشرفت نیاز به تفکر ملی و تقویت آگاهی و هویت ملی داریم.
ما برای توسعه و پیشرفت نیاز به تفکر ملی و تقویت آگاهی و هویت ملی داریم. علم جامعه‌شناسی بیان می‌دارد تا زمانی که اصولی مانند مصالح عمومی و منافع ملی در بنیاد امور مختلف یک ملت قرار نگیرد، آن ملت از توسعه و ترقی دور خواهد ماند. هر اندازه که مردمان یک کشور از تفکر ملی‌گرایی دور بمانند، به همان اندازه جامعة ایشان دچار انحطاط، فساد، اختلاس، رشوه، انحصارگرایی، بی‌تفاوتی و بی‌مسئولیتی عمومی خواهد شد. عشق به میهن و ملت سبب می‌شود تا هر فرد به مثابة یک شهروند ایرانی نسبت به کشور و هم‌میهنان خویش و نسبت به قوانین اجتماعی و منافع ملی تعهد و احترام نشان دهد و سعادت کشور و ملت ایران را اولویت قرار دهد. همین اولویت مبنایی است برای رشد و توسعة کشور و رفاه اجتماعی و همچنین مبنایی است برای اقتدار ایرانیان در منطقه و در سطح بین‌المللی.
در ملی‌گرایی ایرانی اعتقاد به نهاد شهریاری است به عنوان بخشی از نظام مشروطه. شهریار عبارت از پادشاهی است که صاحب فرّه ایزدی است یعنی فردی که دارای بالاترین میزان از خرد و اندیشة نیک، دادگری و درستی و راستی است و کیفیات لازم برای خدمت به کشور و ملت را تا نزدیک‌ترین درجه به آرمانِ شاهی دارا می‌باشد. این فرد برگزیدة خرد جمعی مردمان ایران و دارای توانایی‌ تاریخ‌سازی است. اما چنانچه زمانی فرّه ایزدی از او خارج شود و دیگر نه در جهت خدمت به کشور و ملت بلکه در جهت آسیب به کشور و ملت گام بردارد، نهادهای قانونی تعریف شده در نظام مشروطه جایز و مم هستند تا او را از جایگاه شهریاری پایین کشند و فرد جایگزین را انتخاب کنند. بر همین اساس، در نظام مشروطه نهادهای مردمیِ نظارت بر مقام شهریاری و نهادهای انتخاب شهریار وجود دارند. در ملی‌گرایی ایرانی، پادشاهی زمانی قانونی و مشروع است که دارای کیفیت شهریاری و دارای اصالت عقلانی و اخلاقی باشد. از این رو ملی‌گرایی ایرانی با هر گونه استبداد و حکومت زور و تلاش پادشاه برای رسیدن به حکومت مطلق مخالف است. ملی‌گرایی ایرانی به دنبال شهریاری نو و شهریاری ملت بر خود و بر کشور است که این سروری و شهریاری دارای نمادی به نام پادشاه است که در واقع نماد اقتدار و استقلال مردم ایران است. پادشاهیِ بدون مؤلفه‌های شهریاری (شامل خرد و راستی، عقلانیت و عدالت‌محوری و رعایت اصالت اخلاقی) یک حکومت فردی و مطلق‌گرا، استبدادی، تندرو، نابخردانه و غیراخلاقی است که از آرمان شاهیِ ایرانی به دور است. در ملی‌گرایی ایرانی، اندیشة شاه آرمانی و شهریاری بر فضیلت شاهی و قانونمندی استوار است. آزادی برای شاه و مردم تحت ادارة او تنها در چارچوب قانون سر بر می‌آورد. از این رو، شهریار افزون بر استعداد فطری برای فرمانروایی، خردمندی و بینش، تجربه و کارایی، راستی و دادگری و اخلاق‌مداری می‌بایست قانونمند باشد. این قانون مانع از آزادی افراطی پادشاه یا مردم است و در عین حال پشتیبان آزادی‌های ضروری و لازم برای پادشاه و مردم نیز هست.


منبع مطلب : تلگرام و سایت پان ایرانیست - متشکل از ملی گرایان با غیرت و شرف ایران زمین !

ثبت مطلب به تاریخ چهارشنبه 7 شهریور 1397 شمسی


پان ایرانیسم و واقعه سوم شهریور

سوم شهریور 1320 ننگ خیانتی نابخشودنی 

ننگ بر مین به ایران زمین در سوم شهریور و ننگ بر فراریان سوم شهریور !

پرچم های یده شده ایران در سوم شهریور 1320 را باید از جهانخواران پس گرفت !

چرا رسانه های گروهی ایران, ساکن آمریکا و انگلیس و . در برابر این هجوم تاریخی خاموش هستند؟

بعضی از روزها و حوادث تاریخی را نباید هیچگاه از یاد برد. روزهایی که یادآور وقایع و حوادثی هستند که بر سرنوشت ملی ما ایرانیان تاثیری بس عمیق گذاشتند. هر قدر از عمر این روزها می گذرد, کهنه تر می شوند و همزمان در روح و روان تاریخی یک ملت ماندگار می شوند. از جمله این روزها می توان به پیروزی هایی همچون روز فتح بابل به دست کورش بزرگ و یا پایان سرایش شاهنامه به دست حکیم فردوسی و یا صدور فرمان مشروطه و یا هشت سال دفاع مقدس بر علیه صدام تکریتی دیوانه و همه جهانخواران استعمارگر یاد نمود. . 

برخی شکست ها نیز بوده اند که می توان از شکست سپاه یزدگرد سوم در قادسیه و نهاوند, همان که عرب فتح الفتوح می خواند؛ شکست سربازان شاه اسماعیل صفوی در دشت چالدران و یا مرگ نابهنگام نادرشاه و یا کشته شدن آقا محمد خان در کودتایی ننگین در شبی آلوده و آکنده به ننگ خیانت و دشمنی با ایران, نام برد. ولی اشغال ایران در سوم شهریور و شکست ایران در آن روز گویی از جنس و نوع دیگری است و مایه بسی شرمساری برای نسل ها.

در این روز انگلیس و روسیه و بعد آمریکا هر کدام به بهانه واهی حمایت ایران از آلمان ها, از شمال و جنوب به ایران حمله کردند. ایران اشغال شد و رضا شاه را به تبعیدی ناخواسته به جزیره موریس فرستادند. ملت و ارتش وطن پرست ایران بی گمان آماده هر گونه فداکاری و نبردی جانانه در برابر هر بیگانه ای بود, ولی شوربختانه در این روز سران ارتش بویژه تیمسار نخجوان بدون اطلاع رضا شاه دستور تسلیم شدن ارتش را می دهد.

گفته می شود, رضا شاه احمد نخجوان - کفیل وزارت جنگ - و سرتیپ ریاحی را که به دستور آنها پادگان ها تخلیه شده و افراد ارتش مرخص شده بودند, جلوی فرماندهان به سختی با عصا کتک زد و درجه آنها را کند و سرنوشت آنها را به دادگاه نظامی سپرد. او همچنین گفت که : 

- شماها خائن هستید و نانی که ملت ایران برای حفاظت ایران به شما داده, حرامتان باد !

با صدور فرمان مقاومت, جزء یک نفر از امرای ارتش (تیمسار دریادار غلامعلی بایندر, فرمانده نیروی دریایی ایران که در خرمشهر شهید شد) که آن را جدی گرفت و راه را برای انگلیسی ها بست, بقیه به جز چند مقاومت جزیی,متواری شدند. همچنین در آن روز خلبانان نیروی هوایی رفتن به مرخصی و تحویل هواپیماها را نپذیرفتند و بر ضد فرمانده خود احمد خسروانی قیام کرده و او را بازداشت کرده بودند. همچنین آنها بدون اطلاع فرماندهان هواپیماهای خویش را به پرواز درآوردند و به مقابله با هواپیماهای شوروی پرداختند. این اقدام آنان نه تنها تشویق نشد, بلکه چند واحد نیروی زمینی که هنوز در تهران بودند عازم تصرف پادگان قلعه مرغی شدند که به درگیری بین دو گروه منجر شد و خلبانان هواپیماها را از پایگاه خارج کردند و در یافت آباد نشاندند و استتار کردند. ولی دیگر برای اقداماتی از این دست دیر شده بود. خنجر خیانت بار دیگر پهلوی ایران مظلوم را درید. ایران در عین رعایت بی طرفی در جنگ جهانی دوم, به اشغال دو دشمن دیرینه خود روس و انگلیس و بعد آمریکا درآمد.

در بنیاد مکتب پان ایرانیسم فرازی هست : ملت ها در برابر هم قیدی ندارند. هر شکست خارجی ناشی از ضعف و خیانت داخلی است. .

ذکالملک فروغی هم در این خیانت نقش داشت.سیاهی و ننگ تسلیم در برابر بیگانه و فرار از جبهه نبرد بر همه صفحه زندگی ی محمد علی فروغی که آن زمان نخست وزِیر ایران بود, نقش بسته و هرگز پاک نخواهد شد.

در هر نبرد شکست و پیروزی وجود دارد. این دو همزاد یکدیگرند. مهم برخاستن و ایستادن از پس هر شکستی است. هیچ کس ناپلئون را پس از شکست در واترلو متهم به خیانت نکرده است. رومل, روباه صحرا با اذعان شکست در برابر مونتگمری, فرمانده انگلیس در مصر همیشه حتی برای هیتلر, قهرمان جنگ در آفریقا بود. شکست لهستان و روسیه در ابتدای جنگ جهانی دوم از آلمان نازی باعث نشد که مردم آنها, انگ خیانت به تمداران و ژنرال های روس بزنند. .

ولی تا ایران بجاست روز سوم شهریور ماه که پان ایرانیست ها از آن به عنوان یورش اهریمن یاد می کنند, روز ننگ و خیانت تمداران و امرای ارتش بی آزرم و بی وطنی است که به مادر میهن آن هم در حساس ترین لحظات تاریخ پشت کردند. . 

ناسیونالیسم ایران هرگز آنها را نخواهد بخشید. تاریخ ایران ننگین ترین شکست های خود را در جنگی که ارتش نجنگید و سربازها از پادگان ها گریخته بودند, تقبل کرد. سوم شهریور تنها شکست بزرگ ارتش ایران زمین است که کشور ما با کمترین مقاومت تسلیم بی قید و شرط شد. در این روز غرور و ناموس ملی ما جریحه دار شد.

یادمان باشد که باید ایستاده شکست خورد. مرگ با افتخار بهتر از زندگی به ننگ و حقارت است. قهرمانانه مردن هر سرباز, افتخاری است برای هر ژنرال و سرداری؛ درس عبرت انگیزی که باید ملت ایران از روز سوم شهریور 1320 و پیامده های حقارت آمیز آن یاد بگیرند.

البته جانفشانی های سربازان فداکاری را که از دستور سران ارتش سرپیچی کردند و جان بر سر عقیده خود پاسداری از میهن نهادند, هرگز از یاد نخواهیم برد. درود بر روان تیمسار دریادار غلامعلی بایندر, فرمانده نیروی دریایی ایران که برابر بیگانه ایستاد و به آرزوی بزرگ هر ایرانی که شهادت در راه میهن است, نایل گردید. درود بر روان ناخدا سوم شهید حسن میلانیان, شهید ناخدا سوم نصر اله نقدی, شهید ناوبان ابراهیم هریسچی, شهید ناوبان یکم کهنمویی,شهید ناو سروان یدالله بایندر .

دریادار بایندر

درود بر همه سربازان گمنامی که در این روز کشته شدند, ولی از خاک و خون و غرور ملی خویش پاسداری نمودند. نام و یاد شما همیشه در دل ماست و درس زندگانی ما.

پاینده ایران 

در این جستار از سایت تریبون آزاد پان ایرانیست خوزستان بویژه عکس های شهدای سوم شهریور 1320 یاری گرفتم. با سپاس فراوان از این دوستان و سروران عزیز !

منبع مطلب : تلگرام پان ایرانیست  - سوم شهریور 1397  

زمان بیداری ایرانیان

تلگرام پان ایرانیست - حزب ملی گرای قدرتمند ایران زمین 

سایت پان ایرانیست, جبهه ملی گرای قدرتمند ایران زمین 


آذریایجان به زبان پارسی بازگردد

صدا و سیمای آذربایجان, بایست به زبان پارسی برنامه های خود را پخش کند

ایران مانند سایر ملل جهان و منجمله انگلیس و آمریکا زبان ملی دارد

لطفاً آذری های آریایی, به زبان پارسی بازگردند.

توطئه مارکسیست ها علیه آذربایجان و کردستان ایران !

ماموریت حزب توده , کمونیسم کارگری, مجاهدین خلق, پژاک و کومله از سوی انگلیس و آمریکا در راستای هدایت ت ضد ایرانی, در قالب تجزیه طلبی و تفرقه افکنی بوده است. این مامورین مارکسیستی و انترناسیونالیستی انگلیس و آمریکا, در کران گروهی از لیبرالیستهای ایرانی, قومیت های ایرانی را ملیت های ایرانی خوانده و سعی در استقرار فدرالیسم ( تقسیم قدرت مرکزی ) در برابر سانترالیسم ( انجسام قدرت مرکزی ) داشته اند !

تجزیه طلبان ترک اغوز و چپ گرا با نفوذ در پیکره حاکمیت وقت, زبان ترکی را در صدا و سیمای آذربایجان غربی و شرقی اعمال نموده اند که هر آینه و در یک هنگامه, مجریان آن, به زبان ترکی اعلان استقلال و جدایی طلبی خود را اعلان نمایند. این در حالی است که قاطبه جمعیت آذربایجان را آریایی ها تشکیل می دهند که فقط زبان آنان طی سده ها همزیستی با ترکهای مغول, به زبان ترکی گراییده است.

اامی است که مسولین دولت کشور ایران به پشتوانه قانون اساسی و مجلس ایران زمین, پخش برنامه ها به زبان ترکی اغوز, در آذربایجان آریایی ایران زمین را بزودی متوقف نموده و به احترام وحدت ملی,زبان ملی و آذری های آریایی و ایرانی مقیم در آذربایجان, به پخش برنامه ها به زبان پارسی اقدام نمایند. قاطبه مردمان آذربایجان را مردمان قوم مادها تشکیل داده اند که زبان ترکی اغوزی وارداتی, طی سده ها و از دوره سلجوقی, به آریاییهای آذربایجان تحمیل شده است؛ لذا اامی است که همه ی آذربایجانیان آریایی, در همه شهرها به زبان پارسی اجدادی خویش بازگردند و از زبان ترکی اغوزی, دوری جویند.

خائنان به ملک و ملت با باج دادن تعمدی به بیگانگان میهمان در ایران اعم از ترکهای اغوز مغول, مقدمات تجزیه ایران را بصورت گام به گام و نامحسوس فراهم ساخته اند. پخش برنامه ها به زبان ترکی اغوز را در آذربایجان آریاییهای قوم ماد ایران زمین متوقف کنید.

ناسیونالیستهای آریایی در آذربایجان ایران, وظیفه ملی و حساسی برای تشویق بازگشتن سایر آذری های آریایی, به زبان پارسی دارند. یکی از ترکها, در فضای اینترنت بوسیله یک عکس و نوشتاری, به خود می بالید که ترک اغوز است و حال آنکه ریشه ترکها, در ژن های چنگیز مغولی و ریشه آریاییها, در ژن های کوروش آریایی نهفته است.

اینجانب هرگز نژاد پرست و شووینیست, مانند نژاد پرست و شووینیست ترک, عرب و امپریالیست نبوده ام که همانا پان ترکیسم عثمانی طی جنگ جهانی نخست, حدود پانصد هزار نفر ارمنی,یونانی و آشوری را کشتار و آواره نمود؛ اما اینجانب از هموطنان عزیز مبارز و ناسیونالیست و با درک و غیرت درخواست دارم که انگلیس و آمریکا را برای مردمان استقلال طلب و تجزیه طلبان نژادهای مختلف, در انگلیس و آمریکا اعم از آنگلوها - ساکسن ها, اسکاتها, ویها در انگلیس و سرخپوستها,سیاه پوستها و سایر نژادها, در آمریکا مهیا نمایند و مظلومان نژادی انگلیس و آمریکا را دریابند و از طرق معنوی و مادی به آنان یاری رسانند. اگر استعمال قانون اساسی زبان ملی پارسی, در سرزمین آریایی روا نباشد؛ لذا استعمال قانون اساسی زبان ملی انگلیسی, در سرزمین انگلیسی و آمریکایی روا نباشد. این در حالی است که انگلیس, آمریکا و فرانسه, همپالگان ضد حقوق بشری ,همواره مترصد استقرار دیکتاتوری و تفرقه افکنی, در سایر دول و ملل جهان بوده اند, که براستی امروزه پیشرفت های ارتباطی و رسانه ای و رشدهای علمی و شعوری اعم از ی,اجتماعی,اقتصادی, فرهنگی و اعتقادی, موجبات شکست تهای امپریالیستی را در همه عرصه ها فراهم می سازد.

صاحبان اصلی سرزمین ایران زمین, سه قوم باستانی قوم مادها, در نیمه جنوبی و غرب ایران, شامل اقوام کردی و آذری و قوم پارسها در نیمه شمالی ایران و شمال ایران و قوم پارتها, در شرق و شمال شرقی ایران میباشد. همچنین آذربایجان ایران, در عهد باستان آتروپاتن خوانده می شد. نام آذربایجان از عقاید زرتشتی منبعث شده است و به معنای نگهبان آتش آتشکده میباشد.

در قدیم و زمانیکه هنوز مواد احتراقی و ابزار احتراقی برای تولید آتش وجود نداشت, متفکران ایران به ساختن آتشکده و مراقبت از روشن ماندن آتش آتشکده برای مصرف عمومی مبادرت ورزیدند. اما اندکی پس از آن آتش از منظر فلسفی و عرفانی وارد آیین توحیدی زرتشتی شد و تشریح تخصصی و آیینی, در اینباره وجود دارد که اهل فن و تخصص زرتشتی مسلط به تشریح فلسفی,عرفانی و سنتی آن میباشند. . 

اینجانب این موضوع را تایید می کنم که مقاطع حکمروایی های مهاجمان و مهاجران به ایران, مانند یونانی ها - عرب ها - مغول ها و ترک ها, کشور ایران بشدت دچار لطمه و صدمه شده است.

از تاریخ 2500 ساله پادشاهی ایران زمین آریایی, حدود 1000 سال با پادشاهی یونانی ها - عرب ها - مغول ها و ترک ها (غزنویان,سلجوقیان,خوارزمیان,صفویان و قاجاریان) مواجه می شویم که متاسفانه تاریخ پادشاهی ایران و استقلال ایران را به چالش کشیده است؛ اگر ایرانی اصیل آریایی بر ایران حکمروایی نماید, تمهیدات ی,عقیدتی و ناسیونالیستی را اعمال نموده و ایران و ایرانی را از گزند دشمنی ها,خیانتکاری ها و سهل انگاری ها محفوظ می دارد.

براستی ننگ هر ایرانی اصیل آریایی است که بیگانگان مهاجر یا مهاجم, حدود 1000 سال در تاریخ ایران مسبب استقرار پادشاهی برای ایرانیان بوده اند.هر گاه ایرانی اصیل آریایی و ناسیونالیستی, پادشاهی ایرانیان را به عهده داشته است, با عرق قوی ناسیونالیستی خویش, خدمات و عدالت بزرگی ,به ملک و ملت ایران عرضه نموده است. .

ایران زمین - فروردین ماه 1397 


ماهیت شناسی تجزیه طلبان در ایران

تجزیه طلبهای لیبرالیستی, سوسیالیستی و توده ای آمریکایی و انگلیسی !

هموطنان گرامی مقیم در استانهای آذربایجان,کردستان,خوزستان و بلوچستان !

مراقب تحرکات افراد لیبرالیستی,توده ای و کمونیستی در استانهای خود باشید !

همه کشورها با نژادها و قومها آمیخته شده اند و فقط یک زبان ملی برای آن کشور مقرر شده است. حتی کشور انگلیس و آمریکا با وجود تنوع نژادی و قومی, به زبان ملی انگلیسی صحبت می کنند و حال آنکه آفریقایی ها,سرخپوست ها,مکزیکی ها, اروپایی ها و … در آن کشورها زندگی می کنند و حتی برخی شهرهای آمریکا دارای اکثریت قومی و نژادی است. بنابراین مردم ایران هشیار باشند که تفرقه افکنی قومی و زبانی در ایران؛ ناشی از دشمنی و پلیدی کشورهای امپریالیستی و استکباری و انگلیسی میباشد. فارسی برای ارتباط ساده بین همه اقوام ایرانی اعم از پارتی,مادی و پارسی زبان ملی ایرانیان است که زبان ریشه ای همه اقوام ایرانی اعم از آذری و کردی میباشد. انگلیس شیطان با ورود خود به ایران, سعی در افشاندن تخم تفرقه قومی و زبانی در ایران را داشته است.

دولت و سلطنت انگلیس هنوز رویای قرارداد 1907 و 1915 برای تقسیم ایران را در سر می پروراند و این در حالیست که کشورهای امپریالیستی و استکباری, خود از اقوام و نژادهای مختلف تشکیل شده اند و استعداد تجزیه و ایجاد فدرالیسم نژادی و قومی دارند. صاحب ایران سه قوم قدرتمند و متحد به نام مادها,پارس ها و پارت ها میباشند که همه مرز و بوم آن را در اختیار داشته اند.
آذری ها و کردی ها, جزو قوم مادها و آریاییها میباشند و حتی بلوچ ها جزو قوم آریاییها هستند و فقط مهاجران محدود اغوز ( غزهای ترکمان از عهد سلجوقی) در آذربایجان ( آتروپات ) ترک و ترکمان میباشند که بدلیل فتوحات سلجوقیان ( 11 و 12 م) پس از قرن سیزدهم میلادی, راه نفوذ به ایران یافته, به عنوان مهاجر در آذربایجان ایران سکنا گزیده اند و آنان فقط مهاجر و تحت تابعیت ایران خوانده می شوند. زبان آذری باستان, هندی و اروپایی ( زبان باستان ایران) بود و سپس بدلیل فتوحات سلجوقی و نفوذ قبایل معدود ترک اغوز ترکمان, به آذربایجان ایران, زبان ترکی به مرور در مناطق آذربایجان رایج شد و تغییراتی طی تاریخ یافت. بنابراین درصد اندکی از جمعیت آذربایجان را اغوزهای ترک مهاجر در ایران تشکیل داده اند و با آذری های آریایی آمیختگی یافته اند. اغوزهای ترک آذربایجان, فقط از حق مهاجرت و تابعیت در مرز و بوم ایران برخوردار بوده اند؛ اما آذری های آریایی, در کران سایر قومیتهای ایرانی, جزو صاحبان اصلی سرزمین ایران زمین میباشند. همچنین عده ناچیز عربهای اهواز – در سرزمین گسترده ایران زمین – فقط حق مهاجرت و تابعیت در ایران را دریافت کرده اند و اصالت آریایی و ایرانی ندارند.
هدف چنین افرادی, در مقام دشمن ایرانیان با طرح چالش برافکن تجزیه طلبی و فدرالیستی خواهی در برخی مناطق حاشیه ای ایران زمین, ایجاد نا امنی در مناطق مرزی ایران بر اساس تهای کشورهای امپریالیستی و استکباری و انگلیسی است. شایان ذکر است که ایرانیان باستان از مهاجرت برخی قبایل سرگردان و گریزان شرقی و غربی خود بسوی مرزهای ایران جلوگیری نکردند؛ ولی مرز و بوم ایران زمین را همواره از گزند دشمنها و ها محفوظ داشته اند. لذا مرز و بوم ثبت شده کنونی در نقشه ایران زمین, مرزهای سرزمین اقوام آریاییها را تعیین کرده است که توطئه علیه نقشه سرزمین آریاییهای ایران زمین, عواقب بسیار ناگوار برای توطئه گران و سران آن ها در بر خواهد داشت که نمونه بارز آن شکست و مرگ پیشه وری, لیدر حزب توده کمونیستی میباشد.
فدرالیسم, تحت شرایط چشمداشتها و دشمنیهای امپریالیستی و استکباری غربی برای سرزمین ایران و با وجود فعالیت دشمنان و خائنان در آن مناطق, یک بستر نفوذ ی و اقتصادی و نظامی علیه تمامیت ایران زمین خواهد بود که مقدمه تجزیه را در آتیه فراهم خواهد ساخت.
فدرالیسم : نظام ی ویژه ای که به موجب آن 1- در کنار یک دولت مرکزی حکومتهای خود مختار و محلی وجود دارد 2- اقتدارات و وظایف دولت میان دولت مرکزی و حکومتها محلی تقسیم می شود 3- به بخشها و حوزه های محلی کشور حقوق و وظایف ویژه ای واگذار می شود 4- ترتیبات و روشهای ویژه ای برای رفع اختلاف میان دولت مرکزی و حکومتهای محلی و نیز میان واحدهای محلی و ناحیه ای مقرر می شود.
بلاخره مرزهای ایران برای مهاجرت مهاجران مقیم ناراضی از زندگی در سرزمین یکپارچه ایران آریایی مادها,پارتها و پارسها بسوی سایر کشورهای جهان گشوده است.

قاطبه مردم آذربایجان دارای نژاد مادها میباشند و پیش از تسخیر آذربایجان بوسیله قبایل ترکمان مغول در عهد سلجوقیان به زبان پارسی سخن می راندند و زبان ترکی ترکمانان سلجوقی طی سده ها به ایرانیان آذربایجان تحمیل شد؛ بنابراین اینجانب پیشنهاد می کند که آن دسته از مردمان آذربایجان که خود را ا قوم متمدن ماده ها می دانند به زبان پارسی,زبان مادری خود سخن بگویند و زبان ترکی را به آن دسته از افرادی در آذربایجان که خود را ترک ترکمان مغول سلجوقی می خوانند؛ محدود کنند. حتی جمهوری آذربایجان, در اکثریت از قوم مادها تشکیل شده است و فقط زبان تحمیلی ترکی در فرهنگ زبان آنان جای دارد؛ ولی خون آریایی در رگهای آذربایجانی های ایرانی جاری است و لازم است که ایشان پارسی سخن بگویند. همچنین کردها, هموطنان غیور و شریف آریایی میباشند که همواره در کنار سایر اقوام ایرانی برای حفظ ایران و مرزهای ایران زمین و دادگری در کشور جانفشانی ها نموده اند. پیشینه تجزیه طلبی را بایست با ورود امپریالیستهای غربی به کشور ایران یافت که خاصه انگلیس با سیاه ترین پیشینه و دوسیه علیه ملت متحد ایران, تهای تجزیه طلبی را علیه ایران اعمال کرده است و این در حالی است که بریتانیا و آمریکا خود استعداد تجزیه دارند؛ زیرا اقوام متعددی بریتانیا و آمریکا را تشکیل داده اند.


دکتر مصدق به روایت حسین مکی



دکتر محمد مصدق السلطنه یکی از رجال معروف و صاحب شخصیت ایران در دوره اخیر است.

نگارنده مانند دیگران فقط نامی از دکتر مصدق شنیده بودم و اطلاعات بیشتر از او و اعمالش و نقشه های اجتماعی و سایر خصوصیات زندگانی او نداشتم. تا اینکه دولت دیکتاتوری پهلوی [رضا شاه] سقوط کرد و آزادی دوباره بدست آمد. نگارنده که در طی بررسی تاریخ معاصر بارها به نام دکتر مصدق برخورده بودم, درصدد برآمدم, بیش از پیش با این تمدار مشهور آشنا شوم و از مقاصد و آفکار ی و مشاغلی که عهده دار بود, تحقیقات نمایم.

بدین منظور نخست به آرشیو راکد مجلس شورای ملی که نطق تمام نمایندگان از دوره دوم به بعهد در آنجا مضبوط است, مراجعه کردم, و سپس مجلدات مذاکرات مجلس را که حاوی نطق های نمایندگان از دوره ششم به بعد است از نظر گذردانم. اعتراف می کنم که هر چه بیشتر به خطابه ها و گفته های دکتر برمی خوردم و هر قدمی در این راه پیش می رفتم, شخص او در نظرم بزرگتر و ارجمندتر جلو می کرد و بزرگی روح و وسعت معلومات و احاطه وی نمایان تر می گردید.

دکتر مصدق همواره در مواقع حساس و حتی مواقعی که حرف زدن و اظهار وجود کردن خطرناک بوده, با کمال صراحت و متانت آنچه را به نظر او ثواب آمده است, ابراز داشته او از انجام وظایف خطیر خویش شانه خالی نکرده است.

آری! مقاومت در برابر اعمال جابرانه دیکتاتور و پایداری در برابر همال آن, اینها کلماتی است که در تاریخ مشروطیت ایران قرین نام پر افتخار دکتر مصدق خواهد بود.

عملیات این مردم آزادیخواه در تاریخ پارلمان و مشروطیت کشور ما فصل درخشانی را تشکیل می دهد که از آغاز تا انجام جوله عفت و تقوا و فداکاری در راه حقیقت است.

مقاومت شدید این مظهر شهامت بود که به دنیا نشان داد جریان آبان ماه 1304 برخلاف میل ملت ایران است و دست خون آلود دیکتاتور می خواهد دیکتاتوری و اعمال نفوذ حق شکنانه خود را در زیر ماسک قانون مستور بدارد.

شخصیت این مرد آزاده از جان گذشته بود که مرعوب تهدید عمال ستمکاری نشد و بر روی سندی که دست وکلای فرمایشی عروسک های صحنه بهارستان تنظیم می شد, خط بطلان کشید و همواره با مخالفت خود نشان داد که ملت یاران را بر خلاف تمایلات خود به عمال دیکتاتوری تسلیم کرده اند.

دکتر مصدق همواره در راه حق و مردانه قیام کرده است و با آنکه دقایق عمرش مواجه با خطر زندان و ترور و نیستی بود, از حق و فضیلت پشتیبانی کرده و نام خود را با اسطوره زرین بر صحایف تاریخ آزادی ایان ثبت کرده است. زیرا سطوت و تسلط دیکتاتور نتوانست این مرد رشید را مرعوب کند و قدرت سلطنت بر فضایل و تقوای وی بچربد و سالوس و چرب زبانی عمال دیکتاتور این شخصیت بزرگ را که به رموز  ت آگاه بود, فریب دهد.

اینها جهاتی است که ملت ایران مقام ارجمندی به او تخصیص داده است.

نطق های دکتر مصدق عموماً قابل ضبط در تاریخ و نماینده شخصیت بزرگ و توانای اوست و شاید بهترین معرف تاریخ معاصر و تحولات اوضاع باشد. بدین جهت دریغ  است آن گفتارهای شیوا و شجاعانه که منشاء آثار مهمی در جریانات پارلمانی شده, در آرشیو و جراید و مجلدات مختلف پراکنده باشد و در مجموعه ای تدوین نگردد, تا نسل های آینده بتوانند به چهره حقیقی این قهرمان پارلمانی پی ببرند.

نطق های دکتر مصدق عموماً یادگار مواقع حساس و مهم است و کمتر دیده شده که در موارد عادی و بی اهمیت لب بگشاید ولی در مواقعی که قضایای حیاتی مطرح بوده و مجللس شورای ملی جلسات تاریخی خود را منعقد ساخته است, غالبا! باگ فداکارانه و شجاعت آمیز دکتر مصدق در فضای پارلمان منعکس شده و مردانه از حقوق ملت دفاع کرده است.

این خصایص, این شجاعت و از خود گذشتگی, این موقع شناسی و مآل بینی, این مبارزات جسورانه و بی پروا, اینها است که زندگانی ی و  نطق های دکتر مصدق را اهمیت و عظمت خاصی بخشیده و برای دارنده چنین شخصیت و گوینده چنین نطق هایی, مقامی بس ارجمند احراز کرده است.

 (منبع – کتاب دکتر مصدق و نطق های تاریخی او در دوره پنجم و ششم تقنینیه نوشته حسین مکی ص 2- 4 چاپ 1324 شمسی(

حسین مکی : یکی از یاران دیرین دکتر محمد مصدق و رومه نگار, تمدار و نماینده



توضیح اینجانب محمد مصدق درباره بخشی از مطلب :

چکیده اندیشه تحقیقی,اعتراضی,نقادی و ناسیونالیستی, در قالب نوع دوستی !

ضمن سپاسگزاری از بخش خدمات بی شائبه حکومتهای ملی گرای پهلوی که همه ی مواهب امروز ایران و منجمله انرژی هسته ای و آزادگی زن, در عرصه های مختلفه علمی,ی,اقتصادی,اجتماعی و فرهنگی و رهایی زن­ از حصر خانه نشینی و رهایی از­عقاید ­تحجری مذهبی ­و تازی و عقاید بربریستی ( به شعر زن در ایران مرحومه پروین اعتصامی مراجعه شود ) به همت والای مردان و ن غیور و شریف این مرز و بوم در دولتهای ملی گرای پهلوی ­فراهم شده است؛­مطلب ذیل را از نوشته مرحوم آقای حسین مکی وام گرفته, در اختیار سایر هموطنان گرامی قرار می دهم. بی گمان حکومتهای بشری,­عاری از نقصان و اشکال نیستند و لذا روانشاد حسین مکی, گاهی درباره حکومت روانشاد رضا شاه پهلوی از واژه دیکتاتوری استفاده کرده است که البته! روانشاد رضا پهلوی بدلیل اشتغال در ارتش ایران,بدین خصال مانوس شده بود؛ ولی خصال ملی گرایی و احساس عمیق ناسیونالیستی او است که خدمات بسیاری برای مردم ایران به ارمغان آورد و حتی ایشان, نخستین فردی بود که مقابل زیاده خواهی ها و دخالتهای  انگلیسی ها به دفعات ایستادگی نمود؛ چنانکه هم ایشان­ انگلیسی ها را در دیوان دادگستری بین الملل (قرارداد 1933)­ مجاب به افزایش پرداخت سود نفت و گاز به خزانه ملی ایران نمود و همچنین او زیر بار خواسته های انگلیسی ها, در خلال جنگ جهانی دوم نرفت و از اخراج آلمانی ها از ایران امتناع ورزید تا عاقبت انگلیسی ها با به خاک ایران و تصرف ایران, طبق احساس حقارت در برابر عظمت تمدن و فرهنگ ایرانیان و طی کینه جویی و دشمنی, به تبعید روانشاد رضا شاه پهلوی مبادرت ورزیدند و این احساس حقارت, کینه جویی و دشمنی را, در کران روسیه,فرانسه و آمریکا تا انقلاب سال 1357 شمسی ادامه دادند. اما انگلیسی ها پس از انقلاب سال 1357 شمسی با الطاف و عنایات جمهوری اسلامی, همچنان عرصه ی,اقتصادی و اجتماعی ملت ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده و همواره آجیل مشکل گشای سران و عمال جمهوری اسلامی بوده است. تردیدی نیست که سران و عمال جمهوری اسلامی, همواره چشم امید به تمداران فاسد و جنایتکار انگلیس داشته, در بحران ها دست به دامان آنان بوده اند؛ یعنی, همچنان ملت ایران طی دهه های اخیر و زیر یوغ رژیم تئوکراسی (حکومت مذهبی), تحت نفوذ تهای انگلیسی,روسی و توده ای قرار داشته و همچنین ایران را خط مقدم تهای روسی,علیه دولتهای آمریکایی و اروپایی ساخته اند! تردیدی نیست که انقلابیون سال 1357 شمسی متاثر از تهای مزدوری و آنگلو فیلی (انگلیس گرایی), به تسخیر سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 پرداخته و سفارت انگلیس را از تسخیر مصونیت بخشیدند.

بواقع طرحی از سوی انگلیسی ها و روسها, در خلال انقلاب 1357 شمسی در جریان بود که نفوذ ی و اقتصادی آمریکا را, در راستای تحصیل منافع و مطامع نفوذ ی و اقتصادی روسیه و انگلیس, مرحله به مرحله از ایران و منطقه خاورمیانه کاهش دهد. البته! کشورهای انگلیس,روسیه,آمریکا و فرانسه, استعمارگران بزرگ, در جهان بوده اند که ارتقاء دانش و رسانه های جمعی باعث کاهش قدرت و نفوذ شدید استعمارگران در کشورهای رو به رشد شده است.

دولت و سلطنت وقت انگلیس در قضیه انقلاب اسلامی 57 با هدف تصاحب ثروت, نفت,گاز و سایر ثروتهای سرشار سرزمین ایران, احزاب انقلابی را همراهی نکرد؛ بلکه هدف و رسالت اصلی انگلیس در نقشه براندازی پادشاهی ملی و ناسیونالیستی پهلوی, بطور مشترک با سایر امپریالیستهای جهانی, بی تردید انتقامجویی از ایران و ایرانی, نهضت ملی ایران,احساس حقارت در برابر تمدن بزرگ ایران و ایرانیان و ایجاد بحران ها و نابسامانی ها در حوزه های مختلفه مملکتی,اقتصادی,فرهنگی,اجتماعی و بین المللی بوده است و نیز تخریب ایران,ایرانی و تخریب وجاهت و شخصیت ایران و ایرانی در سطح جهان یک بخش عمده ت خارجی انگلیس و آمریکا به اشتراک, علیه ایران و ایرانیان محسوب می شود که متاسفانه این دسایس امپریالیستی و تروریستی, در عصر کوتاه جمهوری اسلامی تحقق یافت. 


دکتر مصدق در قلبها جاودانه است

همچنان دکتر مصدق, عزیزترین و بهترین رهبر مردم ایران

خائنان انگلیسی در پی حذف نام و یاد دکتر مصدق

دشمنی تحجری و انگلیسی با ابزار مذهبی

کسانی که خدمتی به ملک و ملت ایران نداشته اند، عارض دکتر مصدق بوده اند. یکی از عوامل دشمنی خائنان داخلی، با شادروان دکتر مصدق، حسادت نسبت به شخصیت ممتاز انسانی، علمی و ی او است که خود عاری از آنها بوده اند.

دکتر مصدق در قلبها جاودانه است

متاسفانه طی 35 سال حکومت جمهوری اسلامی، بیشترین آماج نقادی و دشمنی علیه شادروان دکتر محمد مصدق، رهبر مبارزه با امپریالیسم، در عصر معاصر بوقوع پیوسته است؛ این در حالی است که مردم هندوستان شادروان مهاتما گاندی را خار چشم امپریالیسم دانسته، نام و یاد او را به هر بهانه ای استفاده می‌نمایند، خاصه عکس مهاتما گاندی، در ادارات دولتی نصب شده است. لیکن گروهی خائن انگلیسی، در ایران هستند که خود، خدمتی شایان برای ملک و ملت نداشته، دائم عارض شادروان دکتر مصدق شده اند. همان خائنان انگلیسی که در راستای تحصیل بیشتر زر، زور و تزویر، در عرصه‌های مختلفه حضور دارند. منقول از شادروان دکتر مصدق است که خائنان انگلیسی، در هر دستگاهی، نهادی و سازمانی حضور دارند، بنابراین حتی شورای شهر و شهرداری از این موضوع مستثنی نیست. خائنان هرگز اجاز نداده اند که نام و یاد شادروان دکتر مصدق بر میادین و خیابانهای مهم شهری و کتابی مدرسه ای نقش بندد. طی 35 سال اخیر، حکومت جمهوری اسلامی که داعیه‌ی مبارزه با امپریالیسم را داشته، به عرضه‌ی وجهه‌ی پوپولیستی و الیگارشی پرداخته است، هرگز از دکتر مصدق و تالمات و زحمات او، در راستای استیناف حقوق ملی ایران و ایرانیان، به نیکی تجلیل نکرده است. امروز گروهی از مسولان دولتی، در داخله و ممالک خارجه، به زبان امپریالیستی انگلیسی سخن میرانند، حال آنکه دکتر مصدق، در دادگاه لاهه و فرانسه، حاضر به تکلم به زبان امپریالیستی انگلیسی نشد. دشمنی جمهوری اسلامی با رهبر فقید مبارزه با امپریالیسم انگلیس و حتی آمریکا توسطه مهره های انگلیسی همچنان ادامه دارد. افرادی به مصدق می‌تازند که خود خدمتی شایان به ملک و ملت ایران نداشته اند. خدمات دکتر مصدق، فراتر از ملی کردن صنعت نفت ایران است. تردیدی نیست, طی سالیان متمادی، خائنان در دستگاه های حکومتی و دولتی، سعی در حذف نام و یاد دکتر مصدق و مخدوش ساختن وجهه‌ی خدماتی ایشان بوده اند که مردم با درایت، واقف بدین خیانت برخی افراد بوده اند که البته! نفوذ و رتبه کافی برای دشمنی با ملک و ملت ایران را داشته اند. شورای شهر و شهرداری نیز عاری از خائنان انگلیسی نیست.

مبارزه با سلطنت مطلقه و مشروطه خواهی - مخالفت با قرار داد استعماری 1919 - افشای خیانتهای وثوق الدوله و قوام سلطنته در مجلس شورای ملی - مبارزه با استبداد پهلوی اول، در مجلس شورای ملی - مخالفت با طرح راه آهن جنوب و شمال با هزینه بیت المال ایران در راستای ایجاد راه مواصلاتی انگلیس در جنوب ایران و روسیه در شمال ایران - مخالفت با تخصیص بودجه برای تعمیر قصرهای سلطنتی و درخواست تخصیص بودجه برای رفع محرومیت مردم و اشتغال زایی - الغای قرار داد نفتی گس گلشائیان استعماری، در مجلس شورای ملی - دعوی با پلیس جنوب انگلیس - ملی کردن شیلات خزر - دستور استخدام ن در بخش پرستاری - گسترش خدمات بیمه و بیمه ن پرستار - گسترش بیمه کارگری - بنیانگذار ساخت مسکن ارزان قیمت برای اقشار کم در آمد جامعه - دفاعیه از حقوق ملی ایران در دادگاه لاهه و توفیق نهایی - سفر به دادگاه لاهه برای دفاع حقوق ملی و با تقبل هزینه سفر از جیب خود - جلوگیری از اسراف هزینه ها و ریخت و پاش ها، در دولت - ملی کردن صنعت نفت ایران و . .

نامگذاری خیابان مصدق با "اما و اگر"مواجه شد

بررسی هایی که تاکنون در این زمینه صورت گرفته نشان می‌دهد که دکتر مصدق شرایط طرح در کمیته نامگذاری را ندارند چرا که ارا و افکار ایشان مورد تایید مقامات رسمی ایران نیست.
مدیر کمیته نامگذاری شورای شهر تهران از پیگیری گروهی از کارشناسان برای بررسی ارزشمند بودن طرح نامگذاری خیابان مصدق در کمیسیون نامگذاری شورای شهر تهران خبر داد. 

"معصومه آباد" که یک ماه پیش با پیشنهاد نامگذاری خیابانی به نام دکتر مصدق در تهران مواجه شد درباره آخرین اخبار این کمیته در بررسی پیشنهاد مذکور به CHN می‌گوید:بررسی هایی که تا کنون در این زمینه صورت گرفته نشان می‌دهد که دکتر مصدق شرایط طرح در کمیته نامگذاری را ندارند چرا که ارا و افکار ایشان مورد تایید مقامات رسمی ایران نیست.»

وی تاکید می کند: هر فرد و گروهی می‌تواند به شورا پیشنهاد کند تا نام مورد نظر بر خیابانی نقش ببندد اما این موضوع مستم آن است که فرد شرایط طرح در کمیسیون نامگذاری را داشته باشد و بر اساس رایزنی ها و مطالعاتی که تا کنون صورت گرفته دکتر مصدق چنین شرایطی را ندارد.»

آباد همچنین به تشکیل گروهی کارشناسی برای بررسی بیشتر در همین زمینه تاکید می‌کند و ارایه اخبار بیشتر در این حوزه را به ارایه گزارش نهایی این گروه موکول می‌کند. 

وی پیش از این نسبت به رای اوردن نامگذاری خیابان دکتر مصدق در میان اعضای شورای شهر تهران خوش بین بود و معتقد بود دست کم هفت نفر از اعضای شورای شهر با این نامگذاری موافقند. 

وی در پاسخ به اینکه پیشینه اقدامت تاریخی مصدق و آنچه او با عنوان ملی شدن صنعت نفت در ایران برای ایرانی ها رقم زد در کجای این بررسی‌ها قرار خواهد گرفت ، به CHN گفت: بگذارید نتیجه گروه کارشناسی بیاید و آن موقع می تواند در این باره صحبت کرد.»

دکترمصدق با ملی کردن صنعت نفت ایران از وابستگی ایران به کشورهای استعمارگر‌ان دوران کاست و نام او در تاریخ اجتماعی _ ی ایران به عنوان شخصیت ملی و تاثیرگذار به ثبت رسید. 

طرح نامگذاری خیابان دکتر مصدق در شورای شهر دور اول مطرح شد اما در آن دوره نیز طرح نامگذاری به نتیجه‌ای نرسید و به بایگانی سپرده شد.
منبع: خبرگزاری میراث فرهنگی

منبع گزارش : سایت هم صدا 


کریستوفر اسپی وی :

خانواده سلطنتی بریتانیا, شیطانی است! ملکه انگلیس با ستمگرها, سوسیالیستها و مهای جنسی و بچه بازها چای می نوشد!


  Monsters Inc: The Satanic British Royal Family - Christopher Spivey

paraphilia kingdom in england

سایت کریستوفر اسپی وی از سوی دولت دیکتاتوری انگلیس مسدود شده بود که گویا با تلاش دمکراتهای انگلیس, صفحه ی سایت او بازگشایی شده است. او طی مدت مسدود شدن سایت خود در صفحه نخست سایت, به دولت و سلطنت انگلیس لعنت  FUCK YOU فرستاده بود. تا زمان مسدود شدن سایت کریستوفر اسپی وی, دولت و سلطنت دیکتاتوری و فاشیستی انگلیس سایت کریستوفر را به یک سایت دیگر هدایت می نمودند که سایت او از مشاهدات و جستجوی کاربران پنهان گردد؛ اما اکنون در تاریخ 24 فروردین 1397 شمسی و بازدید از سایت او, شاهد رفع انسداد از سایت اسپی وی شده ام که مطالب بسیار مهمی درباره مفاسد بزرگ دولت و سلطنت انگلیس را منتشر کرده است. لینک آدرس سایت او در سطور پایین تر ثبت شده است.

منابع خبری کشور کانادا که هنوز هم جزو مستعمرات انگلستان محسوب می شود به بحران مالی در انگلیس و ارتباط آن با خاندان سلطنتی این کشور پرداخته و نوشته اند : کاهش هزینه های دولتی ، افزایش مالیات ها و کاهش کمک های مالی به دانشجویان در سال گذشته میلادی موجب برپایی تظاهرات اعتراض آمیز گسترده در سرتاسر انگلیس شد و این تظاهرات ها به نوعی وجهه انگلیس را در اذهان عمومی جهان خدشه دار کرد.

در همین ارتباط خانواده سلطنتی انگلیس سال گذشته برای برگزاری مراسم عروسی پرنس ویلیامز نوه ملکه و همسر وی بیش از پنج میلیارد پوند هزینه کرد و به دلیل همین اعتراض شدید مردم انگلیس را برانگیخت. تا پیش از سال 2002 ملکه انگلیس سالیانه از محل دریافت مالیات های مردمی 122 میلیون پوند درآمد داشت و از این مبلغ برای هزینه های درباری و خانواده سلطنتی استفاده می کرد اما وی مجبور شد در سال مالی 2010 – 2011 تنها از 51 میلیون پوند برای مخارج خود و خاندان سلطنتی انگلیس استفاده کند و قرار ا ست درآمد ملکه در سال آینده بار دیگر کاهش یابد . از سوی دیگر افشای رسوایی جنسی خانواده سلطنتی انگلیس به خبر اول رسانه های این کشور طی ماههای گذشته تبدیل شد. در همین زمینه منابع خبری گزارش داده اند پرنسس دایانا ، زمانی که عضوی از خانواده سلطنتی بوده مورد آزار و اذیت قرار گرفته است! این جمله کوتاه کافی است تا بزرگ ترین جنجال رسانه ای سال در خصوص کشوری اتفاق بیفتد که خود را مهد آزادی و دموکراسی می داند اما در آن حتی بالاترین مقام های سلطنتی نیز از آزادی های حیوانی در امان نیستند . رومه های چاپ لندن در گزارش هایی در خصوص رسوایی جنسی خانواده سلطنتی که فاش شده است نوشتند : اعضای خانواده سلطنتی و افراد مشهور، این روزها در مورد حق حفظ حریم خصوصی خود زیاد صحبت می کنند اما چرا ما نباید در مورد زندگی خصوصی آنها و آنچه در این قسمت از زندگیشان می گذرد چیزی بدانیم؟ در پی رسوایی هک کردن تلفن و زیر سؤال رفتن فرهنگ شغلی، عملکرد و اخلاق مطبوعات انگلیس، این امر تقریبا تبدیل به نوعی تابو شده که کسی بخواهد اینگونه استدلال کند که به هرحال نوعی علاقۀ جمعی و مشروع به نوشتن و خواندن در مورد زندگی خصوصی افراد مشهور در بین مردم وجود دارد.

رومه های انگلیسی نوشتند البته قصد آن نیست که از اقدامات هکرهای تلفن دفاع کنیم و یا از رفتار کسانی که پرنسس دایانا را مورد آزار و اذیت قرار داده اند. اما می خواهیم بگوییم که این موضوع کاملا قابل فهم، قابل قبول و قابل دفاع است که خبرنگاری به دنبال کسب اطلاعات و نوشتن در باره کارها و برنامه های غیر رسمی اعضای خانوادۀ سلطنتی باشد کارهائی که در اوقات فراغت و خارج از مسئولیت های رسمی شان انجام می دهند. این رومه ها اضافه کردند : البته وسواس و حساسیت ما نسبت به رویال ها ( اعضای خانوادۀ سلطنتی انگلیس) چیز جدیدی نیست. در طول قرن ها نشیب و فراز های زیادی دربین بوده ، اما اگر به عنوان مثال؛ به دوران سلطنت چار دوم برگردید می توانید اسناد رسوایی معاشقه های پادشاه را با معشوقه های فراوانش پیدا کنید.در اوایل دهۀ1970 و اواخردهۀ 1990، احترام به سلطنت تا حد زیادی افول کرد. اما امروز رویال ها سواربر ابرها در آسمان سیر می کنند. خبرنگار رومه انگلیسی " دیلی میل " که به افشا کننده راز پرنسس دایانا معروف بوده می نویسد : به طور کلی، روابط بین مطبوعات و کاخ سلطنتی یک رابطۀ دو سر سود است، هر چند گه گاه یکی از طرفین دست بالا را می گیرد و سود بیشتری می برد و در حال حاضر، متاسفانه، این خانواده سلطنتی است که این امتیاز را در اختیار دارد ، در حالی که رسانه ها عقب مانده اند.

هم اکنون برخی مستند سازان قصد دارند 60 سال حاکمیت ملکه الیزابت دوم و فراز و نشیبهای زندگی وی و خاندان سلطنتی انگلیس، ت داخلی و خارجی این کشور طی این مدت از جمله تغییرات در مستعمرات و روی آوردن به استعمار نو، اعطای استقلال به مستعمرات سابق، جنگ عراق و افغانستان، تهای نرم ملکه الیزابت برای تاثیرگذاری بر دولتهای مختلف حزب محافظه کار و کارگر در تاریخ معاصر انگلیس و استفاده از مکانیزمهای غیرشفاف برای حداکثرسازی نقش خاندان سلطنتی در روندهای تصمیم گیری و پرهیز جدی از مداخله آشکار در مسائل ی را بررسی و به تصویر بکشند. مسلما بخشی از این تلاش ها معطوف به فساد گسترده در خاندان سلطنتی و تلاش ملکه برای سرپوش گذاشتن بر این فسادها و نیز تلاش وی برای تغییر نگاه مردم به این خاندان، تقویت زمینه ادامه نظام سلطنتی مشروطه در انگلیس و ممالک تابعه و چالشهای مربوط به تعیین یک پادشاهی با ظاهری مقبول برای آینده این کشور خواهد بود. به اعتقاد اکثر تاریخ نگاران بریتانیا از گذشته دور با مشکلی به نام خاندان سلطنتی و سیطره آن بر تمامی ابعاد زندگی مردم این جزیره مواجه بوده؛ خاندانی که از همان روزهای آغازین تا امروز با فساد و انحراف اخلاقی رابطه ای ناگسستنی داشته است. سابقه فساد اخلاقی خاندان سلطنت بریتانیا به بیش از 100 سال می رسد و گهگاه به آگاهی افکار عمومی نیز می رسد، مثلا ادوارد هفتم در سال 1870، آلوده روابط نامشروع بود و همگان از فساد جرج پنجم و روابط ضد اخلاقی اش آگاه بودند. روابط عاشقانه متعدد ادوارد هفتم که در سال ۱۹۰۱ به سلطنت رسید، همواره باعث رنجش ملکه می ‌شد، اما در نهایت وی با شاهزاده الکساندرا از دانمارک وصلت کرد که این ازدواج برخلاف تصور همه تا سال‌های زیادی دوام آورد. در سال 1891 میلادی، پسر ادوارد پنجم که با دو زن بدکاره رابطه و مکاتبه داشت، ناچار شد به آنان باج دهد تا بتواند نامه هایش را پس بگیرد و ماجرا را پایان دهد اما شماری از نامه های این فسادها بعدها در حراجی های انگلیس به فروش رفت. در دوران معاصر، شاهزاده مارگارت، خواهر ملکه الیزابت دوم؛ ابتدا با یک خلبان انگلیسی رابطه داشت اما چون دولت و کلیسا با ازدواج شاهزاده با یک مرد مطلقه مخالفت کردند، با یک عکاس ازدواج کرد. مارگارت پس از مدت کوتاهی طلاق گرفت و تا آخر عمر با مردان فراوانی رابطه داشت. در سال 2005 میلادی نیز رسانه های انگلیس گزارش دادند یک همجنس باز که با پسر مارگارت رابطه جنسی داشته، تقاضای باج کرده تا نوار مربوط به این رسوایی را منتشر نکند.

براساس اسناد موجود، شاهزاده چار، ولیعهد انگلیس، با این که با ن فراوانی رابطه داشت، در سال 1981 با شاهزاده دایانا ازدواج کرد و با داشتن دو پسر، در سال 1996 طلاق گرفت. به گفته دایانا، در طول زندگی مشترک، چار با "کاملیا پارکر" که در آن زمان شوهر داشت، رابطه نامشروع داشت. چار در سال 2005 میلادی ، با کاملیا ازدواج کرد و دایانا نیز به همراه دوست پسرش که فرزند یک میلیاردر مصری بود در یک تصادف در پاریس درگذشت. جدایی چار از دایانا ضربه محمکی به وجهه‌ خاندان سلطنتی بریتانیا وارد کرد. کوتاه مدتی پس از آن درز مکالمات تلفنی چار با کامیا پارکر، معشوقه چندین ساله‌اش، به رومه‌ها سر و صدای زیادی را به راه انداخت و موجب شد که بسیاری از مردم چندان رغبتی برای به سلطنت رسیدن شاهزاده چار نداشته باشند. در سال ۲۰۰۳ پاول برل، خدمتکار شخصی دایانا، کتابی منتشر کرد و در آن پرده از بحران زندگی شویی چار و دایانا برداشت. شاهزاده اندرو، دومین پسر و سومین فرزند ملکه الیزابت دوم، در سال 1986 با "سارا فرگوسن" ازدواج کرد و بعدا از وی طلاق گرفت. روابط کاری شاهزاده اندرو با جفری اپستین، میلیاردر آمریکایی، افشا و موجب بی آبرویی خاندان سلطنتی شد زیرا شریک شاهزاده اندرو، به جرم تعرض جنسی به کودکان، در آمریکا تحت پیگرد است. سال ۱۹۹۲ سال چندان خوشی برای خاندان سلطنتی بریتانیا نبود. در ماه مارس اندرو از همسرش سارا فرگوسن جدا شد. چند ماه پس از جدایی عکس‌هایی نیمه ‌ از سارا فرگوسن به همراه مشاور مالی ‌اش در کنار یک استخر به رومه‌ ها راه یافت. و در ماه دسامبر شاهزاده چار و دایانا پس از سالها اختلاف جدایی خود را رسما اعلام کردند. ملکه الیزابت دوم این سال را که همزمان با چهلمین سالگرد تاجگذاری ‌اش بود "سالی بد" لقب داد. ادوارد، سومین پسر و چهارمین فرزند ملکه انگلیس است که ازدواج کرده و دارای دو دختر است. پیش از ازدواج وی با سوفی رایز- جونز در سال 1999 میلادی، شایعاتی منتشر شد مبنی بر این که شاهزاده انگلیسی، در خفا همجنس باز است اما این صفت خود را بروز نمی دهد. هری، نوه‌‌ ملکه الیزابت، به دلیل روابط عاشقانه‌ متعددش با ن، حضور در مهمانیهای متعدد و انتشار عکسهایی از او در حالت مستی، لقب "شاهزاده مهمانی" را از رسانه‌ ها دریافت کرد. انتشار عکسی از او در یونیفورم نازیها نیز تا مدتها خبرساز بود. این مسایل تنها گوشه از واقعیت ها و حقایق تلخی است که تاکنون به جهان خبر درز کرده و انتظار می رود با ادامه آشکار شدن رسوایی های مالی و اخلاقی خاندان سلطنتی بریتانیا مردم این جزیره در آینده با سرافکندگی خود را انگلیسی معرفی کنند.

منبع گزارش : سیر نیوز



ترجمه متن عکس : ها . شما فقیر هستید !

!Christopher Spivey : The Satanic British Royal Family

Personally I would seriously question the morals of a Queen who takes tea with tyrants and socialises with offenders and paedophiles.

کریستوفر اسپی وی : خانواده سلطنتی بریتانیا, شیطانی است! ملکه انگلیس با ستمگرها و

سوسیالیستها و مان جنسی و بچه بازها چای می نوشد!

سایت کریستوفر اسپی وی از سوی دولت دیکتاتوری انگلیس مسدود شده بود که گویا با تلاش دمکراتهای انگلیس, صفحه ی سایت او بازگشایی شده است. او طی مدت مسدود شدن سایت خود در صفحه نخست سایت, به دولت و سلطنت انگلیس لعنت  FUCK YOU فرستاده بود. تا زمان مسدود شدن سایت کریستوفر اسپی وی, دولت و سلطنت دیکتاتوری و فاشیستی انگلیس سایت کریستوفر را به یک سایت دیگر هدایت می نمودند که سایت او از مشاهدات و جستجوی کاربران پنهان گردد؛ اما اکنون در تاریخ 24 فروردین 1397 شمسی و بازدید از سایت او, شاهد رفع انسداد از سایت اسپی وی میباشم که مطالب بسیار مهمی درباره مفاسد بزرگ دولت و سلطنت انگلیس را به زبان انگلیسی منتشر کرده است.

لینک سایت کریستوفر اسپی وی

We were involved in and spoke at the UK Rally Against Child Abuse in Trafalgar Square last Saturday (7 Aug 2010). Filmmaker and child abuse survivor Bill Maloney opened the Rally with a rousing speech in which he committed treason under Nelson’s column declaring that the Queen Mother was a paedophile. Diana had apparently declared to a close friend that she was evil. Her footman, who had previously been a butler to the Queen, was a convicted child offender who used to groom his victims by taking them to parties with the Queen Mother at Clarence House – Spokes person for UKRACA

 

With the Queens Jubilee celebrations still dominating the news it’s probably a bit unfair to try and gauge whether the Royal family are gaining or losing public support. After all, some of those who wouldn’t normally support the Queen but are easily led – of whom there are many – often get caught up in the inevitable wave of patriotism that an event such as QE2’s 60 years on the throne is bound to generate.

For what it’s worth, those who are pro monarchy tend to put the country’s support for Liz at around 80%. On the other hand, those in favour of Britain becoming a republic are more likely to site the result of a recent major poll undertaken which came back as showing support for the Queen as now being less than 50%.

To my way of thinking, even 50% support is far too high. There is a wealth of easily accessible information available as to how evil, corrupt, greedy and parasitic this woman and her family of inbreeds are, yet at least 1 in 2 of us are happy to let her reign continue…

Are these people mad?

The Queen should have been hanged for High Treason back in 1972 when she let the corrupt paedophile Prime Minister, Edward Heath sign away our sovereignty. She had and still has the authority to do so, yet she still let him. Furthermore, she let him do so under very unfavourable terms for the country- Terms which Heath had in fact been blackmailed into agreeing too.

This blackmail came about after it was discovered that Heath was molesting young boys from various children’s care homes around the country. The following is an extract from ‘Wheel Of Fortune’ written by T Stokes:

 One of those who stood most to lose was Sir Edward Heath prime minister from 1970-74, who was known to visit the Jersey care home the Haute Garrene among others to take young boys on boating weekends on his yacht called  ‘Morning Cloud’, or as bodyguards referred to it, ‘Morning Sickness’.”

Heath had already been warned several times by the Commissioner of the Metropolitan Police about his conduct, but like so many before him, The then Prime Minister thought that he was untouchable and as such, ignored the warnings
Many of these boys were allegedly provided to Heath and many more prominent MP’s for that matter by the Radio 1 DJ and TV Celebrity Jimmy Saville.

Course, Jimmy ‘rattle, rattle’ Saville was a hero to millions of kids in the 1960’s & 70’s who would never believe that of him. After his career took a nose dive in the 1980’s Saville reinvented himself as a Charity fund raiser for the Stoke Mandeville Hospital and as such millions more would also never believe him capable of such a heinous crime.

On the other hand, I find it extremely easy to believe and very plausible too. After all, he was extremely flamboyant, he never married – in fact he was never known to have had a girlfriend. But most tellingly of all was his fondness for children, especially boys in care homes. The following is an extract in connection with the Haut de la Garenne inquiry into the child abuse that took place at the Haute Garenne Childrens home on Jersey :

 A source spoke to one of his victims and he said about others who were present, and more important, who was supplying the children to him. The person bringing children for him to abuse was Sir Jimmy Saville. He was seen by the witness, victim, taking young boys onboard Heaths yacht the ‘morning cloud’ when they were at party conference. Saville is known for supplying a number of high profile MP’s with children for them to ually abuse”.

Saville, a homoual paedophile, was also a frequent visitor to the Royal household. You can draw your own conclusions from that but I will remind you that during these 6oth anniversary celebrations, one of the invited guests on the Royal Barge was the convicted offender Harbinder Singh Rana who served a 4yr prison term for a list of offences including 5 counts of indecent assault.

The fact that all of the senior royals were in the company of this known offender – who would have been closely vetted before being allowed anywhere near them – would not have mattered a jot to Liz & Co. After all, the Royal family have been linked to  perverse scandals for centuries.

Prince Andrew for instance has been dogged for years by rumours of homouality. If he is, fair enough, but he would never be allowed to admit it, what with his Mother being the head of the Church of England. However, the nature of his ual preferences was called in to question following the revelation of his close association and friendship with the child offender Jeffrey Epstein. Now if you or I were known to be regular visitors to a Paedophiles home we would be attacked and beaten in the street.

Unfortunately, Randy Andy also thinks nothing of charging the public for the travel costs to his shenanigans. Now considering the fact that he is well aware that the tax payer should only pick up the tab for his travel to and from ‘Official business’ trips, the word ‘Fraud’ automatically springs to mind.

Course, if asked which member of the Royal family is Gay, the majority of people automatically choose Prince Ed the Ball. Now while it’s true that he wasn’t man enough for the Military and as such tried a career as a ‘luvie’, there are no scandal stories to support the claim. In fact, apart from trading in on his Royal status and beating his dogs with a walking stick, there is actually very little tittle tattle on Rock steady Eddie… He’s just a pratt.

His older Brother Prince Big Ears… Sorry, that was rude so I will start again. Edwards’s older brother Prince Dobby, sometimes affectionately known as Charles, on the other hand is also rumoured to be Gay, or at least biual. This information came straight from the horse’s mouth so to speak. That isn’t to say that the info came from Princess Anne. I will deal with her later.


Prince Charles uality was called into question following the murder of his wife Diana. Diana, in a self preservation exercise had made a tape recording of one of Charles’ valets telling of how he was raped by a senior member of the Royal Household. Jamie Doward, social affairs editor at the Observer ran this story on November 2, 2003:

Secret confessional videos made by Diana, Princess of Wales – which would have caused huge embarrassment to the royal family if they had been made public – have been [allegedly] destroyed.

Royal sources say the videos, recorded by a former BBC cameraman, who is now believed to be living abroad, were seized when detectives raided the home of Paul Burrell, Diana’s former butler, in Cheshire two years ago.

The videos featured an emotional Diana discussing her life following her divorce from Prince Charles and an allegation that a courtier close to a senior royal raped one of his male colleagues [apparently Princess Charles sodomized one of his male valets].

This is the same allegation that Diana reputedly recorded on the infamous audio tape whose whereabouts is now the subject of a media frenzy.

On the audio tape the princess recorded George Smith, a former aide to Charles, alleging that he was [homoually] raped [sodomized, buggered”] by a senior courtier [apparently Princess Charles, who partially admitted the allegation by stating that he was the person named in Diana’s diaries, without going so far as confessing his guilt that he perped the crime]”.

Never the less, despite the evidence pointing to Charles being a Homoual Rapist – A common and accepted practice amongst the Elites apparently – at least he and his Sister Anne can be reasonable sure of their parentage. On the other hand Prince’s Randy Andy & Ed the Ball cannot claim likewise with the same degree of certainty.

This is because despite appearances, The Queen and her husband, Phil the Greek (who is in fact German) are not as close as they would have you believe. There are in fact far to many Newspaper articles and rumours pertaining to Liz & Phil’s cold, loveless marriage, for them not to be true.

Prince Andrew’s parentage was called into question shortly after his birth and the murmurings have gained momentum ever since by sly digs in the media such as this one from the Telegraph:

There are those who persist in believing that Prince Andrew’s natural father was the Queen’s racing manager, Henry Porchester, Porchey”, 7th Earl of Carnarvon, suggesting the conception occurred at some point between 20 January and 30 April 1959 when Philip was away on another of his long sea voyages in the Britannia”.


In 1993 The New York Times Magazine exposed the Queen’s penchant for sleeping with her underlings in an article quoting the columnist Nigel Dempster telling the author Christopher Hitchens, ‘Get hold of a picture of Prince Andrew and then one of Lord Porchester at the same age. You’ll see that Prince Philip could never have been Andy’s father’.

Tellingly, The Queen did not dare challenge the article. She did however use the tax payer’s money to increase the budget for the Buckingham Palace Press Office – the outfit set up decades ago to buy the silence of media owners and editors.

Coincidentally enough, or perhaps as fate would have it, as I was searching for a photograph of  the Queen and Lord Porchester in each others company, I came across an article in today’s Telegraph newspaper (6/7/12) from which the following extract is taken:

Euston headed the list of well-born flirts” that Elizabeth and her friends used to joke about, which also included Lords Porchester and Plunket, among others. Unlike her fun-loving younger sister, Margaret, Elizabeth was painfully shy and cautious and solemn in her demeanour, albeit still attractive. At parties she could appear something of a wallflower. However, at nightclubs – such as the 400 Club in Leicester Square, where there was a band for dancing, or the nearby Café de Paris, before it was bombed – she could be squired by young men she liked, away from prying eyes.

She clearly found Hugh Euston, Porchey [Lord Porchester] and Lord Plunket ually attractive,” recalled a lady-in-waiting to the Telegraph journalist and author Graham Turner, and they would get the come-hither looks, a fluttering of the eyelashes. You can’t have much going on between you in a Viennese waltz, but there’s the look, the pressure of the hand and, in those days, it wasn’t so commonplace to want the next thing.”


Moreover, according to royal researcher Jim Hutchinson, State Papers released in 2009 confirm that in 1959, the [pregnant] Queen and the question as to who her – as yet unborn – baby’s father was likely to be, was discussed in Cabinet on three occasions. The details of the first of these discussions had been stamped ‘Not to be seen for 50 years’. That is 20 years longer than the standard 30 year rule. The details of the other two discussions have been stamped ‘Not to be seen for 100 years’.

Four years after Randy Andy’s birth, Prince Ed the Ball was born and just like his older brother, it wasn’t long before his parentage became gossip for the press. However, in Edwards’s case the man being touted as his Father wasn’t the womanising Lord Porchester, it was in fact a chap named Baron Patrick Plunkett.


While the evidence for Pluckett being Edwards Father isn’t as compelling as that for Porchester being Prince Andrew’s Father, it would tie in with the much repeated claim that after the birth of Princess Anne, Bizzy Lizzy refused to have Phillip in her bed.

This claim was repeated in a book written by Nicholas Davies and revealed a shocking world of royal adultery, passion and betrayal”

The book stated – as fact, not surmise – that the Duke of Edinburgh’s liaisons with his cousin, Princess Alexandra and the film star Merle Oberon, not to mention his former Daughter in Laws mother, Susan Barrantes (among others!)- as the reason why the Queen banned her husband from her bed”.

More damming still, the Telegraph reported in an article on the 5th of September 2004, about how Phillip  had sat impassively, incensed but silent” when a Journalist from a Sunday broadsheet” had suggested to the Duke that he might have a raft of illegitimate children and had enjoyed a homoual liaison with Valery Giscard d’Estaing, the former President of France.

Course, Prince Dobby – being a chip off the proverbial old block – is known to have had the odd extra marital affair or two. It has been well documented that he was sleeping with Camilla Parker Bowles throughout his entire marriage to Princess Diana. However, what is less well known is that while still married to Diana and sleeping with Camilla, Charlie boy was also getting it on with his son’s Nanny, Tiggy Legge-Bourke.

After Princess Diana’s death, it was revealed that she had deposited a letter with her solicitor, Lord Victor Mishcon, stating that Charles planned to have her killed in a Car accident” so as he would be free to marry Tiggy” ( Tiggy Legge-Bourke). When the letter had first been made public, the name of the woman Charles wished to marry had been censored. This led to the general consensus amongst the British population being that the woman in question was Camilla. However, as you can see from the photo of the letter(below), Diana states that Camilla was just a decoy.


Moreover, further details of the sordid affair were revealed at the Diana inquest in 2007. The Daily Mirror had this to say on the matter:

 Princess Diana told her solicitor that both she and Camilla Parker Bowles were going to be got rid of” so Prince Charles could marry Royal nanny Tiggy Legge-Bourke, her inquest heard”.

It is a known fact that a ‘Car accident’ is a recognized way of carrying out an assassination. The method of doing so is called the ‘Boston Brakes’. It is also a fact that 6 weeks before Diana was murdered, Camilla Parker Bowles was in a serious road accident while driving alone. Despite knowing that it is a very serious criminal offence to flee the scene of an accident, Camilla immediately ran into the nearby woods from where she then phoned  Prince Charles, who immediately had his security team rush and get her. She later said that she was in fear of her life – A curious thing to say.

I do intend to cover this car accident in more detail in a future article surrounding the murder of Diana.

In November 1995 the National press were tipped off that Tiggy Legge-Bourke (TLB) had become pregnant by Charles and had had an abortion. It was further reported that ‘words’ had been exchanged between Diana and Legge-Bourke on the subject at a party on the 14th of  December 1995, where Diana had supposedly said to TLB; So sorry about the baby”.

On 18 December 1995, Legge-Bourke, with the Queen’s agreement, instructed the libel lawyer Peter Carter-Ruck to write to Diana’s solicitors demanding an apology and asking that the accusation be recognized to be totally untrue.

Predictably no apology or retraction was ever received, but Legge-Bourke’s lawyers never the less circulated a letter to the news media to warn against publication.

Staying on the subject of illegitimate Royal offspring, there have always been rumours flying around suggesting that Dobby isn’t actually the real father of his 2nd son, Prince Harry. Certainly, as is the case with Dobby’s younger brother Andrew, there is a lack of the usually predominant Mountbatten (Battenberg/Windsor) facial features present when you look at Harry.


It isn’t in fact, unfair to suggest that Harry does indeed share many more characteristics in common with those of his alleged father, James Hewitt than he does with Charles. Award winning Journalist, Ian Halperin had this to say on the matter:

 A longtime employee of Harry’s mother Princess Diana told IUC that the Royal Family was involved in a massive cover up to hide the fact that Diana’s ex lover James Hewitt is in fact Harry’s real father.  According to the source Prince Philip threatened Hewitt’s life if he didn’t go along with the cover up.  They made him lie about the timeline,” the source told IUC.  Prince Philip told Hewitt he would destroy him if it ever leaked out.  It’s impossible that Charles is Harry’s real father.  Hewitt was on the scene as Diana’s lover two years before Harry was born.  Diana stopped having with Charles years before Harry was born.  Harry looks exactly like Hewitt”.


So there we have both the Queen’s husband who is all but King in name and his son, the King in waiting, both having evidence against them to suggest that they both indulged in multiple affairs while married. Both were closet homouals – Charles being an alleged homoual rapist. Both impregnated with child, women other than their wives and both play father to children who may not be their biological children. Do they not say that history repeats itself?  It certainly seems to be the case in the House of Windsor, but could it get any worse?

It most certainly does because while Dobby was carrying on his love affair with Camilla Parker Bowles, his Sister Princess Dobbin AKA Anne had resumed her love affair with Camilla’s Husband, Andrew Parker Bowles.

The Daily Mail newspaper had this to say on the matter on June the 19th 2010. I have underlined certain words in order to put emphasis on certain insinuations:

It’s been 37 years since their red-hot affair ended in tears when the young cavalry officer called a halt to their romps, announcing he was going to marry a girl called Camilla. 
Anne, shattered at the loss of her one true love, got hitched on the rebound to another cavalryman, Mark Phillips, before finding contentment of sorts with ‘harmless’ naval officer Tim Laurence.

Since then, between their four collective marriages, Anne and Andrew have often rekindled the flame.

Anne is 59 and Andrew 70 – but despite their advancing years, the talk round Royal enclosure this week focused on a report that their on-off affair was on again”.

Now, as far as I am aware, Anne and her husband ‘Dim Tim’ haven’t announced their separation. Therefore, a person would be entitled to ask; Is there no end to this dysfunctional family’s bed-hopping?

Apparently not. The Royal Researcher Jim Hutchinson has this to say in relation to Princess Dobbin and her Daughter Zara Phillips, who is obviously the Granddaughter to the Queen:

Zara is the daughter of Princess Anne and Peter Cross, a detective of the Royal Protection Squad. When Princess Anne told Mummy she was pregnant Cross was moved to an ordinary police job in South London. But ‘the Royal and her Dick affair’ carried on (and on – much to the delight of MI5). The Queen’s spooks reported the couple spending steamy nights in a workers cottage on Anne’s Gatcombe Park estate, Gloucester. Mummy was not amused”.

The Daily Mail Newspaper however were slightly more restrained than Mr Hutchinson. They had this to say on the affair which, as you will see, also reveals that Dobbin’s husband at the time, Captain Mark Phillips had also got in on the royal trend of having illegitimate children:

For some years before they parted, she [Anne] and Mark Phillips were not really happy.

As he flew around the world riding and teaching (and siring an illegitimate child in New Zealand, whose mother eventually came looking for maintenance), there was talk and innuendo about Anne and the men (Note the insinuation, ‘men’ being the plural – Spivey) close to her.

 Much of it involved Detective Sergeant Peter Cross, a married officer from Mitcham, South-West London, who became her protection officer in 1979.

A year later, Anne came down to breakfast at Gatcombe Park to find grim-faced Royal Protection Squad senior officers waiting to meet her. Cross was being relieved of his duties amid suggestions that he and the Princess had become ‘too close’.

Never was the Princess’s imperious manner as useful as when rebutting such suggestions.

The formerly high-flying Cross found himself back in uniform, but moved from the glamour of royal protection to a mundane role behind a desk at Croydon police station.

Alas, that wasn’t the end of the matter because four years later, in 1984, handsome Sergeant Cross (by then retired) sold his kiss-and-tell story to the News Of The World.

They paid him £600,000 – worth about £2million in today’s money  –  in exchange for which he claimed the Princess snuggled up to him on the sofa while watching TV at Gatcombe, had intimate meetings

تاریخ علم در ایران پیش از اسلام

نویسنده : استاد اسفندیار معتمد

ایران پلی میان آسیا و اروپا و جای برخورد قوم‌های گوناگون بوده است. بر اثر آن برخوردها و داد و ستدهای فرهنگی، اندیشه‌هایی در ایران باستان پدید آمد که در ساختن فرهنگ کنونی جهان، نقش بسیار داشته است. اما از سده‌ی پنجم و ششم مهی(:قمری) به این سو، دچار خشک‌اندیشی کسانی شدیم که بستگی‌(:جمود) فکری داشتند و گمان می‌کردند تنها آن‌چه خود می‌اندیشند، درست است. از آن پس خواب‌آلودگانی بودیم، که از دانش و فرهنگ جهان دور مانده بودند.

تنها در روزگار امیرکبیر بود که دریافتیم باید دانش جهانی را بشناسیم و بیاموزیم و با آن هماهنگ شویم.» آغاز تاریخ علم از یونان!

آن‌چه بازگو شد بخشی از سخنان اسفندیار معتمدی، فیزیکدان و پژوهشگر تاریخ علم، در بنیاد فرهنگی جمشید جاماسیان بود. او که درباره‌ی تاریخ علم در ایران» سخن می‌گفت، در آغاز به گستره‌ی فرهنگی ایران اشاره کرد و آن را بسیار پهناورتر از مرزهای ی آن دانست و از ایرانیانی، همانند پارسیان هند، یاد کرد که آثار و فرهنگ ایران را به سرزمین‌های دور برده‌اند و بر گستره‌ی فرهنگی کشور ما افزوده‌اند.

آنگاه با اشاره به این که دیرینه‌ترین اثری که در فلات ایران به‌دست آمده است، دیرینگی‌اش به 800 هزار سال پیش بازمی‌گردد، گفت: از 12 هزار سال پیش کشاورزی در ایران پدید آمد و مردمی که پیش از آن، کوچ‌رو بودند، یکجا‌نشین شدند و خانه ساختند و این توانایی را یافتند که اندیشه‌های مشترکی داشته باشند و از این راه، دانش را پدید بیاورند.

اما عادت شده است هنگامی که می‌خواهند تاریخ علم را بنویسند، از یونان آغاز کنند. درست است که در روزگار باستان، فرهنگ ما بیشتر سینه به سینه بود و به نوشتن، کمتر می‌پرداختیم، اما حتا دشمنان ایران هم نمی‌توانند سهم ایرانیان را در پدید آمدن دانش پنهان کنند و ناگزیرند به دیده‌ی بزرگداشت به فرهنگ ما بنگرند؛ چون می‌دانند که در این سرزمین مردمی می‌زیستند که تجربه‌های زندگی و دانش آن‌ها از گفتار و کردار و اندیشه‌ی نیک سرچشمه می‌گرفت.» سهم ایرانیان در شناخت دانش و فناوری معتمدی، دانش را تلاشی برای پاسخ دادن به نیازهای آدمی و شناخت پدیده‌های گوناگون دانست و در ادامه افزود: ایرانیان باستان هم در بخش شناخت دانش سهم داشته‌اند و هم در بخش فناوری. آرمان‌(:هدف) دانش، پیدا کردن پیوند میان پدیده‌هاست؛ در حالی که فناوری، کوششی برای توانمند ساختن آدمی و ساختن ابزار و شیوه‌ی به‌کار بردن آن‌هاست. در روزگاران باستانی ایران، کسانی بودند که هر دو بخش را می‌شناختند و در هر دو زمینه، کارهای بسیار انجام می‌دادند. یک نمونه از آن تلاش‌ها، کارهای مغ‌های ایرانی بود که می‌کوشیدند تا دانش‌های گوناگون را گردآوری کنند و راهی برای بهتر زیستن مردم بیابند.» گاهشماری یکی از دستاوردهای علمی ایرانیان معتمدی مساله‌ی بخش‌بندی زمان و به‌کارگیری گاهشماری را یکی از دستاوردهای علمی ایرانیان دانست و افزود: هر چند به‌درستی پیدا نیست که نخستین مردمی که گاهشماری را پدید آوردند چه کسانی بودند، اما ایرانیان نخستین ملتی بودند که دریافتند سال بیشتر از 12 ماه است و 365 روز است.

در حالی که تازیان شمار روزهای سال را 354 روز می‌پنداشتند. حتا ایرانیان پس از کوتاه‌زمانی پی بردند که سال از 365 روز نیز به اندازه‌ی یک چهارم روز بیشتر است. پس گاهشماری یکی از راه‌های علمی بود که نیاکان باستانی ما پیمودند. این را نیز می‌دانیم که اشو‌زرتشت دانش ستاره‌شناسی را می‌دانست. این نیز نشانه‌ی دیگری از آشنایی دیرباز ایرانیان با دانش ستاره‌شناسی است.» ستاره‌شناسی، دانشی که می‌شناختیم به سخن معتمدی، ایرانیان از 2 هزار سال پیش ستارگان را می‌شناختند و نام‌هایی بر آن‌ها گذاشته بودند و برای راهنمایی کاروانیان، از ستاره‌شناسی بهره می‌بردند. سده‌ها پس از آن نیز یکی از ایرانیان به نام عبدالرحمن کواکبی» کتاب صور الکواکب» را به زبان تازی نوشت و در سده‌ی هفتم خواجه نصیرالدین توسی آن اثر گرانبها را به زبان فارسی برگردان کرد. اوستا کهن‌ترین اثری که از پزشکی می‌گوید

معتمدی سپس به پزشکی و آشنایی ایرانیان باستان با این دانش اشاره کرد و افزود: ‌زندگی آدمی، هیچ‌گاه از بیماری و درد و رنج، جدا نبوده است. انسان‌های نخستین، بیماری را نشانه‌ای از خشم خدایان می‌دانستند و درمان آن را با جادوگری چاره‌گری می‌کردند. تا آن که با گذشت زمان و انباشت تجربه‌ها، دانش پزشکی پدید آمد. ایرانیان نیز همواره به پزشکی ارزش بسیار می‌دادند و پزشکان در نزد آنان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند. افزون‌بر این که اوستا را می‌توان کهن‌ترین اثری دانست که در آن به پزشکی و شیوه‌های گوناگون درمانگری، پرداخته شده است. در کتاب دینکرد” نیز نوشتار دراز‌دامنی درباره‌ی پزشکی دیده می‌شود و دستورهایی در آن برای درمان بیماران و حتا شیوه‌هایی که باید پزشکان در پیش بگیرند تا روان خود را از پلیدی‌ها پالوده کنند، آمده است. در کتاب طب پهلوی” نیز از 4332 گونه بیماری و راه‌های درمان آنها یاد شده است.» نظریه اتمیاستانوس»، دانشمند باستانی ایران معتمدی آنگاه از نظریه اتمی» استانوس»، دانشمند باستانی ایران، و بهره گیری دموکریت»، فیلسوف یونانی، از نظریه‌ی او یاد کرد و گفت: دموکریت می‌گفت موادی در جهان هستند که اگر آن‌ها را کوچک کنیم، به ذراتی می‌رسیم که تجزیه‌شدنی نیستند. این نظریه را که به نام نظریه اتمی” یا ذره‌ای بودن مواد” می‌شناسیم، به دموکریت نسبت می‌دهند. در حالی که دکتر پرویز اذکایی، پژوهشگر ایرانی، نشان داده است که دموکریت، نظریه‌ی خود را از استانوس، یکی از مغان ایرانی، گرفته است. استانوس می‌گفت که هر چیزی در جهان از بذری پدید آمده است. هنگامی که استانوس به مصر رفت، نظریه‌ی خود را با کاهنان مصری درمیان گذاشت و بدین‌گونه، دموکریت با یافته‌ی علمی او آشنا شد و نظریه‌ی ذره‌ای خود را پیش کشید.»

معتمدی در ادامه به دانش ستایش‌برانگیز یکی دیگر از دانشمندان ایرانی به نام زکریای رازی اشاره کرد و گفت: رازی بخش بسیاری از دانش و آگاهی‌های خود را از راه کتاب‌هایی به‌دست آورده بود که در خانواده‌های زرتشتی نگهداری می‌شد. این آگاهی‌ها و دانش‌ها، تنها دانش‌های یونانی نبود، بلکه دانشی بود که ایرانیان باستان بدان پی برده بودند.» اسفندیار معتمدی در پایان به دانش زمین‌شناسی، گیاه‌شناسی و جانور‌شناسی ایرانیان پرداخت و گفت: ایرانیان از گرد بودن زمین، لایه لایه بودن آن، بالیدن و رستن کوه‌ها از زمین گرد بی‌نشیب و فراز، و پاره و گسسته شدن پوسته‌ی زمین آگاهی داشتند و به دسته‌بندی گیاهان پرداخته بودند و گونه‌های جانوری را می‌شناختند.»



وم تغییر زبان بین المللی انگلیسی

وم تغییر زبان بین المللی انگلیسی امپریالیستی
ضمن احترام به اساتید زبان انگلیسی :
حضور اساتید محترم و دانشجویان و دانش آموختگان محترم زبان انگلیسی !
اینجانب در ابتدای متن به حس و عرق میهن پرستی ناسیونالیستی دکتر مصدق که همه دوره های با جانفشانی و خدمتگزاری در راه ملک و ملت ابراز نمود. ایشان در دادگاه لاهه بین الملل و کشور فرانسه، حاضر به محاوره با زبان انگلیسی نشد؛ زیرا دکتر مصدق پادشاهی انگلیس را تضاد با ایرانیان یافته بود. انگلیسی ها با تهای مانه و متزورانه خود تعدادی از مناطق خشکی جهان را همچون آمریکا,کانادا و استرالیا تسخیر نموده, به گستره سرزمین خود افزوده اند و اکنون هم آنان در قرن مدرنیسم است که جهت پیشبرد اهداف استعماری و ماکیاوللیستی خود از طریق فرهنگی تهای ضد بشری و ضد ناسیونالیستی خود را تقویت می کنند.
برخی مسولان جمهوری اسلامی, اکنون سخن به زبان انگلیسی را، در محافل و مجامع خارجی و بین المللی استعمال نموده، تن به مترجم ایرانی نمی‌دهند که بی گمان وابستگی های خاص آنان به تهای ضد ایرانی و ضد بشری سلطنت و دولت انگلیس محرز بوده است.
طی سالیان اخیر پکیج های آموزش زبان انگلیسی برای مقاطع خردسالان و کودکان فراهم شده است که تردیدی در دسیسه انگلیسی خود فروختگان و وطن فروشان علیه ایران و ایرانیان نبوده است. آموزش زبان انگلیسی از دوره خردسالی و کودکی دریچه‌ی نفوذ امپریالیسم آنگلوساکنی انگلیسی و آمریکایی به درون لایه های اجتماعی را فراهم می سازد و عرق ملی و میهنی را بشدت می کاهد. طی سالیان اخیر متاسفانه آموزش زبان امپریالیستی انگلیسی حتی در مقاطع خردسالان و کودکان رخنه کرده، تبلیغات گسترده ای برای افزایش تب یادگیری آموزش زبان انگلیسی حتی در صداوسیمای جمهوری اسلامی پدید آمده است که گویا اخیرا هشیاری ناسیونالیستهای ایران, باعث کاهش این تبلیغات و فعالیتها شده است که جای سپاسگزاری دارد.
بواقع طی حکومت بعث جمهوری اسلامی, نظارتی وطن پرستانه برای محدودیت فعالیت زبان انگلیسی و تبلیغات زبان انگلیسی در مقاطع خردسالان, کودکان و حتی نوجوانان در ایران مشاهده نشده است. آیا زبان انگلیسی منبعث از یک فرهنگ امپریالیستی و نژاد پرستی انگلیسی که قدمت جنایات و ات و مفاسد دولت و سلطنت انگلیس، در سده های اخیر در سطح جهان گسترده بوده است؛ سزاوار جایگاه  " زبان بین المللی " است؟ بی گمان هرگز! بنابراین اامی است که طی اقدامات دیپلماتیک ی و فرهنگی از سوی جوامع سازمان ملل و سایر سازمانهای داخلی و بین المللی، به برگزیدن زبان کشوری با قدمت تاریخی مثبت اقدام گردد. پادشاهی انگلیسی بواسطه فرهنگ زبان خود - در سایر ملل - نفوذ ی و استعماری خود را سهل و آسان می‌سازد و عرق ناسیونالیستی مردمان آن دیار را بشدت می کاهد که عاقبت بستر تهای ماکیاوللیستی و آمورالیستی خود را با ایجاد اپیسی و بی تفاوتی در سطح اجتماعی فرام سازد.


ویلیام والاس و شکست انگلیس


ویلیام والاس (به انگلیسی: William Wallace) (زاده ۱۲۷۲ - درگذشته ۲۳ اوت ۱۳۰۵) از شوالیه‌ها و ملاکان اسکاتلندی بود که به خاطر رهبری مقاومت اسکاتلندی‌ها در جریان جنگ استقلال اسکاتلند معروفیت یافته و امروزه در اسکاتلند از او به عنوان یک میهن‌پرست و قهرمان ملی یاد می‌شود.

[۱]

پیشینه

ویلیام والاس در روستای ایرشایر در اسکاتلند به دنیا آمد در آن روزها شاه الکساندر سومبیش از ۲۰ سال بود که بر این سرزمین فرمانروایی می‌کرد . سبک و سیاق او در فرمانروایی به گونه‌ای بود که ثبات اقتصادی و آشتی را برقرار و سلطه‌طلبی همیشگی انگلیسی‌ها را به راحتی دفع کرده بود . در سال ۱۲۸۶ الکساندر در حین سوارکاری از اسبش به زمین افتاد و جان سپرد و بزرگان اسکاتلند، نوه ۴ساله او به نام مارگارت» -که امروز از او با عنوان بانوی نروژ» یاد می‌شود- را به عنوان ملکه اسکاتلند اعلام کردند و مقرر شد تا رسیدن او به سن قانونی، رایزن‌های پدربزرگ فقیدش اداره مملکت را به عهده گیرند .

مارگارت در سال ۱۲۹۰ در حالی که ۸ ساله بود طی سفری از نروژ به سوی اسکاتلند بیمار شد و جان داد . لردهای اسکاتلند برای جلوگیری از ایجاد بی نظمی و آشوب تصمیم به برپایی حکومتی مستقل برای اسکاتلند گرفتند و بدین منظور از شاه ادوارد اول به واسطه حکومت موفقش دعوت کردند تا برای دستیابی به این هدف راهنمایی شان کند اما وقتی برای استقبال او رفتند با ارتش عظیمی از انگلستان روبه‌رو شدند و بدین ترتیب چیرگی انگلیسی‌ها بر سرزمین اسکاتلند آغاز شد .

ویلیام والاس در چنین شرایطی دوران کودکی خود را گذراند و با کینه انگلیسی‌ها بزرگ شد . بر پایه افسانه‌های محلی ایرشایر والاس اولین بار بر سر ماهیگیری با سربازان انگلیسی درگیر شد که در نتیجه آن دو تن از نظامیان انگلیسی را به قتل رساند و مقام‌های انگلیسی بی‌درنگ دستور دستگیری او را صادر کردند. بسیاری این رویداد را ناشی از کینه عمیق والاس از انگلیسی‌هایی می‌دانستند که در سال ۱۲۹۱ پدر و برادر بزرگ‌تر او را کشته بودند . کشته شدن نامزد والاس به دست انگلیسی‌ها خشم والاس را برمی انگیزد.

در ۱۱ سپتامبر ۱۲۹۷ والاس که به سپاه شورشی‌های آندره دو مورای» پیوسته بود در نبرد استرلینگ بریج» به پیروزی گسترده‌ای دست یافت و سربازان دوماری» که از داشتن فرمانده‌ای چون والاس» سرمست بودند به راحتی بر ۳۰۰ سواره نظام و ۱۰ هزار پیاده نظام انگلیسی چیره شدند . یک سال بعد در ۲۵ ژوئن، ۱۲۹۸ نبردی دیگر به نام فالک» رخ داد و والاس» توانست از دام ارتش انگلستان به سلامت بگریزد.

در این زمان اختلاف بزرگی میان سران نیروهای انقلابی درگرفته بود و سپتامبر همان سال والاس» تصمیم به استعفا و سپردن سکان به رابرت بروس» گرفت. او پس از استعفا به فعالیت‌های آشتی‌جویانه پرداخت و مدتی را نیز برای انجام یک ماموریت دیپلماتیک در فرانسه گذراند گواینکه بسیاری باور دارند دلیل اقامت او در فرانسه چیزی جز این بوده‌است . در ۵ اوت ۱۳۰۵ سر ویلیام والاس» که دستگیری‌اش دیگر ناممکن می‌نمود به دست شوالیه‌ای به نام ژان دو منته» دستگیر و به اردوگاه سربازان انگلیسی در منطقه‌ای نزدیک شهر گلاسکو منتقل شد . او که دولتمردان پادشاه یاغی‌ها» می‌خواندنش طی محاکمه‌ای مجرم شناخته شد و به مرگ با چوبه دار محکوم شد که با مخالفت والاس» مواجه شد و ترجیح داد با گیوتین اعدام شود . پس از آنکه سر او را از بدنش جدا کردند پیکر او را قطعه قطعه کردند و هر قطعه را به گوشه‌ای از خاک اسکاتلند بردند تا مایه عبرت سایر انقلابیون شود.

فیلم شجاع‌دل

بر پایه داستان زندگی ویلیام والاس، در سال ۱۹۹۵ یک فیلم سینمایی با عنوان شجاع‌دل(به انگلیسی: Braveheart) به کارگردانی مل گیبسون ساخته شد که به عنوان برندهجایزه اسکار برگزیده شد.


تاریخ سرزمین های بریتانیا و ایرلند

 اسکاتلند - ایرلند - و - انگلیس


وجود استعدادها در تقسیمات و تجزیات جزیره بریتانیا

سرزمین اسکاتلند :

اسکاتلند ( Scotland ) که بخشی از قلمرو پادشاهی بریتانیا محسوب می شود در شمال جزیره ی بریتانیا واقع شده است ، پایتخت اسکاتلند ، شهر ادینبورگ ( Edinburgh ) با 550 هزار نفر جمعیت می باشد . مساحت اسکاتلند 78.772 کیلومتر مربع و جمعیت آن 5 میلیون و 500 هزار نفر می باشد . از مهمترین شهرهای اسکاتلند می توان به گلاسگو 1 میلیون و 300 هزار نفر ، ابردین 887 هزار نفر و اینورنس 420 هزار نفر اشاره کرد . اسکاتلند که در شمال جزیره ی بریتانیا واقع شده ، یک سوم از مساحت این جزیره را شاغال نموده است ، در شرق آن دریای شمال و در غرب اقیانوس اطلس شمالی قرار دارد . اسکاتلند به سه ناحیه ی طبیعی تقسیم می شود ، مناطق کوهستانی ، مناطق پست مرکزی که دو سوم جمعیت اسکاتلند در این منطقه مستقرند و مناطق مرتفع جنوبی . در مناطق کوهستانی ساحل غربی اسکاتلند ، دریاچه های طبیعی و فیورد هایی متعددی وجود دارند ، همچنین در شمال غرب و غرب اسکاتلند ، جزایر هبرید خارجی و داخلی ( Outer and Inner Hebrides ) وجود دارد ، در سواحل شمالی اسکاتلند نیز ، جزایر اورکنی ( Orkney Islands ) و جزایر شتلند ( Shetland Islands ) واقع شده اند . اولین ساکنان اسکاتلند را سلت ها و پیکت ها تشکیل می دادند ، بین 82 تا 208 میلادی رومی ها اسکاتلند را اشغال نمودند و آنرا ، کالدونیا ( Caledonia ) نامیدند . حکومت رومی ها بر اسکاتلند بسیار کوتاه و مقطعی بود . اقوام سلتیک و اسکات در 500 میلادی از ایرلند به اسکاتلند مهاجرت نموده و در سواحل غربی این منطقه مستقر شدند . کنت مک آلپین ( Kenneth McAlpin ) پادشاه اسکات ها در 843 میلادی با سرنگون کردن پادشاه پیکت ها بر تخت پادشاهی جلوس کرد . بدین وسیله اقوام مختلف اسکات و پیکت تحت لوای پادشاهی ای که بعدا ، دال ریادا ( Dal Riada ) نامیده شد ، با یکدیگر متحد گشتند . در قرن 11 میلادی پادشاهی اسکاتلند تا قلمرو کنونی اش گسترش یافت . نفوذ انگلیس در اسکاتلند با ازدواج مالکوم سوم ( Malcolm III ) پادشاه اسکاتلند طی سالهای 1057 تا 1093 با پرنسس انگلیسی آغاز شد . انگلیس طی قرون 12 و 13 اشتیاق شدیدی برای تصاحب اسکاتلند از خود نشان داد ، در سال 1296 ، ادوارد اول ( Edward I ) پادشاه انگلستان به اسکاتلند حمله و این منطقه را اشغال کرد ، در ادامه پس از چندین سال ، روبرت و بروس و تن از استقلال طلبان در اسکاتلند شورش هایی را به منظور رهایی از اشغال انگلستان سامان دادند ، عاقبت هم روبرت پیروز و در سال 1306 با عنوان روبرت اول ( Robert I ) رسما در اسکاتلند تاج گذاری کرد . پس از چندین سال جنگ بین اسکاتلند و انگلیس که از سال 1314 با عنوان ، " نبرد بانوکبورن " ( Battle of Bannockburn ) آغاز شد ، سرانجام انگلیس شکست خورد و در سال 1328 سرانجام استقلال اسکاتلند را به رسمیت شناخت . در قرن 16 میلادی ، جان نوکس ( John Knox ) در اسکاتلند با برقراری اصلاحاتی ، کلیسای پرسبیترین ( Presbyterian Church ) را جایگزین مکتب کاتولیک ( Catholicism ) با عنوان مذهب رسمی کشور کرد . در سال 1567 ، ماری ( Mary ) ملکه ی اسکات ها که یک کاتولیک بود ، مجبور به کناره گیری از قدرت شد و چندی بعد توسط الیزابت اول ( Elizabeth I ) دستگیر و اعدام شد . پسر ماری ، جیمز ششم ( James VI ) تحت افکار مذهبی پروتستان رشد یافت و در سال 1603 جایگزین الیزابت اول شده و با نام جیمز اول ( James I ) پادشاه انگلیس شد ، بدین ترتیب جیمز اول هم حاکم انگلیس و هم حاکم اسکاتلند بود ، با این حال دو کشور هنوز جدا از یکدیگر بودند . در سال 1707 پس از یک قرن آشفتگی ، اسکاتلند ، انگلیس و وی به صورت یک اتحادیه با یکدیگر متحد شده و ، " بریتانیای بزرگ " ( Great Britain ) را شکل دادند . شورای می به نام ( House of Hanover ) در سال 1714 جایگزین استوارت لاینج ( Stuart Lineage ) شد . که باعث یک شورش وسیع در میان اسکات ها و طرفداران خاندان پیشین سلطنتی بریتانیا یعنی استوارت ها شد. پس از آن یاکوبیت ها ( Jacobites ) یا طرفداران جیمز اول دو بار یکی در سال 1715 و یکی در سال 1745 شورش هایی در سطح بریتانیا برپا کردند . پس از وقوع انقلاب صنعتی ، اسکاتلند از بزرگ ترین تولید کنندگان منسوجات در اروپا لقب گرفت . همچنین صنایع کشتی سازی ، معادن زغال سنگ ، آهن و فولاد نیز در این کشور گسترش یافت . در اواخر قرن بیستم اسکاتلند بر روی صنایع الکترونیک و صنایع فناوری پیشرفته متمرکز شد . همچنین در دریای شمال نیز معادن مهم نفت و گاز کشف شد و به شکوفایی هرچه بیشتر اقتصاد اسکاتلند کمک شایانی کرد . در یک رفراندوم که در سپتامبر 1997 در اسکاتلند برگزار شد 74 % اسکاتلندی ها خواستار تشکیل یک پارلمان مجزا و مستقل در اسکاتلند شدند ، در 2 جولای 1999 اولین پارلمان در سه منطقه ی تحت تملک انگلیس یعنی ، اسکاتلند ، ایرلند شمالی و وی در اسکاتلند با موافقت تونی بلیر ( Tony Blair ) و ملکه الیزابت دوم شروع به کار کرد . در انتخابات پارلمانی اسکاتلند ، حزب کارگر با برتری مقابل حزب ناسونالیست اسکاتلند ( SNP ) که حامی استقلال این منطقه از بریتانیا بود بسیاری از کرسی های پارلمان اسکاتلند را از آن خود کرد . ولی در انتخابات پارلمانی که در ماه می 2007 حزب ناسیونالیست اسکاتلند ( SNP ) با اختلاف اندکی مقابل حزب کارگر به پیروزی رسید و از 127 کرسی پارلمان ، 47 کرسی را از آن خود کرد ، سهم حزب کارگر نیز 46 کرسی بود . در انتخابات پارلمانی پیشین حزب ناسیونالیست اسکاتلند فقط 25 کرسی پارلمان را به خود اختصاص داده بود . در سال 2001 میلادی ، جک مک کُنل ( Jack McConnell ) به عنوان نخست وزیر اسکاتلند منصوب شد . نژاد اسکاتلندی ها را اکثرا ، سلت و اسکات تشکیل می دهند ، همچنین ادیان رایج در اسکاتلند نیز ، کاتولیک ،انگلیکان ، باپتیست و متدیست می باشد . زبان رسمی اسکاتلند ، انگلیسی است ، لهجه ی گالیک اسکاتلندی نیز رایج می باشد . واحد پول اسکاتلند ، پوند استرلینگ با واحد جزء ( پنی ) نام دارد . از مهمترین صادرات اسکاتلند می توان به محصولات کشاورزی و دامی و همچنین منسوجات و پوشاک و لوازم الکترونیکی اشاره کرد . منبع : پاتوق یو

سرزمین ایرلند :

ایرلند(به ایرلندی Éire) ,(به انگلیسی: Ireland) با نام قدیم هیبرنی (به انگلیسی: Hibernie)٬[۱]نام کشوری به پایتختی دوبلین است که در جزیرهٔ ایرلند، در شمال‌غرب قارهٔ اروپا واقع شده‌است. نام رسمی این کشور جمهوری ایرلند است و گاهی با نام ایرلند جنوبی خوانده می‌شود تا با ایرلند شمالی اشتباه نشود. جمعیت جمهوری ایرلند (دارای نژاد فنسی) ۴٫۶ میلیون نفر و جمعیت ایرلند شمالی ۱٫۸ میلیون نفر است که جمعاً ۶٫۴ میلیون نفر جمعیت دارند. این کشور پنج‌ششم جزیره ایرلند را اشغال کرده‌است و با ایرلند شمالی که بخشی از پادشاهی متحده است، در شمال مرز مشترک دارد. همچنین در غرب ایرلند اقیانوس اطلس، در شرق دریای ایرلند و در جنوب و جنوب‌غربی دریای کلتی و کانال سن جورج قرار دارد. جمهوری ایرلند یکی از اعضای اتحادیه اروپا است و در ۱ ژانویه ۱۹۷۳ به این اتحادیه ملحق شد. ایرلند سومین جزیره بزرگ اروپا و بیستمین جزیره بزرگ جهان است. جزیره بزرگ‌تری به نام بریتانیای کبیر در شرق ایرلند قرار دارد که دریای ایرلند این دو را از هم جدا کرده‌است. جزیره ایرلند تا سده هفدهم با جنگل‌های انبوه پوشیده بود ولی امروزه از بی‌جنگل‌ترین مناطق اروپا است. در این جزیره ۲۶ گونه دار بومی زندگی می‌کنند. دو زبان ایرلندی و انگلیسی زبان‌های رسمی جمهوری ایرلند هستند اما انگلیسی از ایرلندی رایج‌تر است. زبان ایرلندی از شاخه زبان‌های کِلتی و متعلق به خانواده زبان‌های هندواروپایی است. پیش از گسترش انگلیسی، زبان ایرلندی بیش از دو هزار سال زبان بومی مردم این کشور بود. نماد ملی ایرلند چنگ کلتی است که بر سکه‌های یورو ایرلند نیز حک شده‌است.

جمهوری ایرلند دارای یک نظام پارلمانی است. رئیس جمهور که رئیس دولت است برای یک دوره ۷ ساله انتخاب می‌شود و می‌تواند برای دو دوره پیوسته نیز انتخاب گردد. مجلس شند (سنا) متشکل است از ۶۰ عضو که ۱۱ نفر آن را نخست‌وزیر تعیین می‌کند، ۶ نفر را دانشگاه‌ها انتخاب می‌کنند و ۴۳ نفر غیر مستقیم انتخاب می‌شوند تا برای دوره‌ای پنج ساله به نمایندگی منافع ویژه و صنفی بپردازند. دویل (مجلس نمایندگان) متشکل است از ۱۶۶ عضو که برای دوره‌ای پنج ساله با رأی تمامی افراد بالغ تحت نظام تعیین تعداد نمایندگان به نسبت جمعیت هر منطقه انتخاب می‌گردند. رئیس جمهور برای دوره‌ای هفت ساله مستقیماً انتخاب می‌شود. نخست وزیر و شورای وزیران را مجلس نمایندگان نامزد و رئیس جمهور انتصاب می‌کند. احزاب مهم ی عبارتند از: • فیانا فیل (سربازان تقدیر، میانه رو متمایل به راست) • فینه گیل (حزب متحد ایرلند، میانه رو متمایل به راست) • حزب کارگر (چپ گرا) • دموکرات‌های پیشرو (میانه رو متمایل به راست). مردم ایرلند در ۲۳ مهٔ ۲۰۱۵ با بیش از ۶۲ درصد رای موافق، به قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان رای مثبت دادند. به این ترتیب، ایرلند اولین کشوری است که ازدواج دو زوج همجنس، مردان با مردان و ن با ن را از طریق رفراندوم قانونی اعلام می‌کند.ایرلند از ۴ استان اولستر، کناخت، لینستر و مانستر و ۳۴ شهرستان تشکیل شده‌است.

مرکز ایرلند زمین پستی است که در آن تپه‌های کوچک، دره‌های پهناور، فلات‌ها و دریاچه‌ها قرار دارند. این زمین پست را به‌جز ساحل شرقی در شمال دوبلین تپه‌ها و کوه‌های ساحلی از جمله کوه‌های ویکلو (جنوب دوبلین) کوه‌های کامرا (در بخش واترفورد) و کوههای آکس و تپه‌های کانمارا و دانگال در غرب احاطه کرده‌است. بلندترین ارتفاعات مک‌گیلیاردی ریکز در جنوب غرب است. ساحل ناهموار ایرلند در کنار اقیانوس اطلس پستی و بلندی‌هایی فراوان دارد. رودهای مهم ایرلند شانن، شوئر، بوین، برو، ارن و بلندترین نقطه آن قله توال، با ۱۰۴۱ متر است. ایرلند آب و هوای معتدل و ملایم است و میزان بارندگی بالاست و از بیش از ۲۵۰۰ میلی‌متر در غرب و جنوب غرب تا ۷۵۰ میلی‌متر در شرق متغیر است.پژوهش‌های ژنتیکی نشان داده‌است که مهاجران اولیه ایرلند پس از پایان عصر یخبندان از شبه جزیره ایبری به ایرلند آمده‌اند.[۳] جمعیت ایرلند در طول سال‌های اخیر به مقدار زیادی افزایش یافته‌است. بخش زیادی از این افزایش جمعیت را می‌توان به افزایش مهاجرها و بازگشت برخی مهاجران ایرلندی از خارج که به علت بیکاری سالیان گذشته مهاجرت کرده بودند همراه با فرزندانشان که در خارج متولد شده‌اند دانست. همچنین میزان زاد و ولد در ایرلند دوبرابر مرگ و میر است و این در میان کشورهای اروپای غربی غیرمعمولی است.[۴] ده درصد جمعیت ایرلند در حال حاضر از مهاجران خارجی تشکیل شده‌است. ایرلند سهم بزرگی در شاخه‌های مختلف ادبیات جهان، بخصوص ادبیات انگلیسی داشته‌است. شعر به زبان ایرلندی، قدیمی‌ترین نمونهٔ شعر بومی در اروپاست. جاناتان سوییفت که اغلب، کماکان از وی به عنوان نخستین هجونویس در زبان انگلیسی یاد می‌شود، در عصر خود برای نوشتن آثاری چون سفرهای گالیور و یک پیشنهاد ساده، بسیار معروف بود. همچنین اسکار وایلد که از دیگر نویسندگان ایرلندی است، بیش از هر چیز به خاطر بذله گویی‌های نقل شده‌اش شناخته می‌شود. در قرن بیستم، ایرلند چهار برندهٔ نوبل ادبیات داشته‌است: جرج برنارد شاو، ویلیام باتلر ییتس، ساموئل بکت و سیموس هینی. همچنین جیمز جویس اگرچه برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات نبود، اما به طور گسترده‌ای به عنوان یکی از شاخص‌ترین چهره‌های ادبیات قرن بیستم شناخته می‌شود. اولیس، رمان معروف جویس یکی از مهمترین آثار در ادبیات مدرن است. ادبیات مدرن ایرلندی، غالباً در ارتباط با فرهنگ روستایی است، این امر در آثار نویسندگانی چون جان مک گاهرن و شاعرانی چون سیموس هینی مشهود است. منبع : ویکی پدیا

سرزمین و :

وی ( Wales ) واقع است در غرب جزیره ی بریتانیا و جنوب دریای ایرلند . پایتخت وی ، شهر کاردیف ( Cardiff ) با 680 هزار نفر جمعیت می باشد . مساحت وی 20.768 کیلومتر مربع و جمعیت آن 3 میلیون نفر است . از مهمترین شهرهای وی می توان به سوانزی ، نیوپورت ، پمبروک ، ابریستویت و هالی هد اشاره کرد . شمال و مرکز وی را رشته کوههای کامبرین ( Cambrian Mountains ) فرا گرفته ، بقیه ی نقاط نیز عموما تپه ای می باشد . بلندترین نقطه ی وی ، قله ی مونت اسنودون ( Mount Snowdon ) با 1090 متر ارتفاع در شمال وی واقع شده است . در ابتدا وی زیستگاه مردم سلت بوده ، رومی ها با حمله به بریتانیا از قرن 1 تا 5 میلادی وی را در اختیار خود داشتند . سپس آنگل ها ، ساکسون ها و جوت ها به جزیره ی بریتانیا یورش بردند ولی دستشان به وی نرسید ، در آغاز قرن 8 میلادی قبایل مختلف وی با همسایگان شرقی خود آنگلو ساکسون ها وارد جنگ شدند ولی ویی ها که قبایل جنگجویی به شمار می آمدند قادر بودند حمله ی دشمنان را خنثی کنند . در سال 1066 میلادی ، ویلیام فاتح بریتانیا را مقهور قدرت خود ساخت ، ارتش نرماندی او در سال 1093 به وی حمله برد و در آنرا اشغال نمود . در سال 1282 انگلیس کاملا وی را به تصرف درآورد . و در سال 1284 ، اساس نامه ی رودلان ( Statute of Rhuddlan ) حکومت انگلیس را بر وی رسمی اعلام کرد . در سال 1301 ادوارد اول وی را به پسرش واگذار کرد ، او بعدا به عنوان ادوارد دوم پادشاه بریتانیا شد . در سال 1400 میلادی شاهزاده ی وی ، اوون گلندوور ( Owen Glendower ) شورشی را علیه انگلیس رهبری کرد ، او چهار سال بعد از قدرت منفصل شد . هرچند در سال 1410 قیام او سرکوب شد . در سال 1485 هنری هفتم ( Henry VII ) پادشاه انگلیس شد ، او اولین ویی بود که در تاریخ پادشاهی انگلیس به این سمت می رسید . پسر او ، هنری هشتم ( Henry VIII ) انگلیس و وی را به وسیله ی اتحادیه ی عمل ( Act of Union ) در سال 1536 به یکدیگر پیوند داد . انقلاب صنعتی اقتصاد سنتی وی را که مبتنی بر کشاورزی و چوبانی بود را تهدید می کرد . در قرن بیستم ، اقتصاد وی بر پایه ی تولید زغال سنگ بنا نهاده شد . پس از جنگ جهانی اول قیمت زغال سنگ افت و سقوط چشمگیری داشت ، همین مساله موجب کسادی اقتصاد و بیکاری گسترده در وی شد . طی سالهای اخیر تجدید حیات زبان و فرهنگ ویی در میان مردم وی ، قدرت و هویت فرهنگ مردم وی را اثبات کرده است . با برگزاری یک رفراندوم در 18 سپتامبر 1997 و رای اتباع وی به تشکیل یک مجمع ملی در این منطقه ، در سال 1999 تونی بلیر ( Tony Blair ) از اعطای خودمختاری به وی حمایت کرد ، در 1 جولای 1999 مجمع ملی نیز در وی گشایش یافت و اولین حکومت خودمختار وی پس از 600 سال در این ناحیه به وجود آمد . در سال 2000 ، رودری مورگان ( Rhodri Morgan ) به عنوان رئیس مجمع ملی وی انتخاب شد . اکثریت نژاد وی را ، ویی تشکیل می دهند ، ادیان رایج در وی نیز کالوینیست متدیست ، کلیسای وی ، انگلیکان و کاتولیک می باشد . زبانهای رسمی وی ، انگلیسی و ویی است . واحد پول وی نیز ، پوند استرلینگ با واحد جزء ( پنی ) نام دارد . از مهمترین صادران وی نیز می توان به ماهی ، فراورده های کشاورزی و دامی و احشام اشاره کرد . منبع : ویکی پدیا

سرزمین انگلیس :

این منطقه از شمال با اسکاتلند و از غرب با و هم‌مرز است و مهمترین و عمده‌ترین جزء تشکیل‌دهنده‌ی کشور بریتانیا است. مرزهای آبی این کشور در شمال غرب دریای ایرلند، در جنوب غرب دریای سلتی و در شرق دریای شمال هستند، و در جنوب نیز کانال مانش آن را از اروپای قاره‌ای و کشور فرانسه جدا می‌کند.انگلستان دارای بیش از یکصد جزیره کوچک و بزرگ است که از جمله آن‌ها می‌توان به جزیره وایت و جزیره من اشاره کرد. شهر لندن پایتخت انگلستان و در عین حال پایتخت پادشاهی بریتانیا است. پرآب‌ترین رود انگستان، رود تیمز است که از میان شهر لندن می‌گذرد و به دریای شمال می‌ریزد. مساحت این کشور ۱۳۰٬۳۹۵ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۵۱٬۴۴۶٬۰۰۰ نفر[۴] است. قدیمی‌ترین نشان وجود انسان در انگلیس کنونی به حدود ۷۸۰ هزار سال پیش برمی‌گردد. رومی‌ها در سال ۴۳ پیش از میلاد در زمان امپراتور کلو انگلستان را تصرف کردند، و این سرزمین با نام استان بریتانیا به امپراتوری روم افزوده شد. تاریخ انگلستان به دوران پیش از رومیان، عهد رومیان، تهاجم آنگلوساکسون‌ها، یورش نورمان‌ها، سلسله پلانتانژه، سلسله تئودور، انگلستان در سده هفدهم، هجدهم و نوزدهم و انگلستان معاصر تقسیم‌بندی می‌شود. منبع : ویکی پدیا

نژاد انگلیسی, از اقوام آنگل - ساکسون و جوت تشکیل شده است که پس از مهاجرت به جزیره بریتانیا و پس از قرن ها, با یکدیگر زندگی کرده اند.

اقوام مختلف جزیره بریتانیا :

بنابراین جزیره بریتانیا از اقوام سلت, اسکات,پیکت,آنگل,ساکسون و جوت تشکیل شده است که هر یک از اقوام مذکور, حق استقلال قومی و نژادی را برای خود محترم شمرده است.

سرزمین های اصلی جزیره بریتانیا و جزیره ایرلند


سنی آمریکایی و شیعی انگلیسی حقیقت ماجرا است !

ملکه آنگلوساکسنی لی لی پوت, علیه صدر اعظم آریایی شورش کرده است

داعش, دشمن رقبای آمریکایی در خاورمیانه

سپاه پاسداران, دشمن رقبای روسی و انگلیسی در خاورمیانه

این میان هم همه ما قربانی شده ایم!

فرزان, مدیر وب سایت می گوید :

پس از توافق هسته ای, رقابت حضور در ایران بین کشورهای اروپایی و آمریکایی تشدید شده است؛ دولت آلمان نیز از این ت غافل نمانده است و سعی نموده که روابط خود را برای کسب منافع و مطامع  و بدون توجه به حقوق بشر و ماهیت تروریستی و فاشیستی طرف مقابل گسترش دهد. لذا انگلیسی ها و آمریکایی ها از مقامات آلمان برای اتخاذ ت حضور مستمر و نزدیکی بیشتری با جمهوری اسلامی عصبانی هستند؛ در حالیکه مردم ایران طی 40 سال جمهوری اسلامی همواره بازیچه تهای اروپایی و آمریکایی بوده اند.

از اینرو است که انگلیسی ها و امریکایی ها بوسیله گروه های تروریستی گماشته و ساخته خود و به یاری دیکتاتوری اسلامی خاورمیانه,به تهدید علیه صدر اعظم آلمان پرداخته اند. همچنین گویا سفر اخیر ملکه اراذل انگلیس به آلمان, دخیل در این تصمیم بوده است.



"دولت اسلامی" صدراعظم آلمان را تهدید کرد

"دولت اسلامی" برای نخستین بار کلیپی ویدئویی به زبان آلمانی منتشر کرد. داعش در این ویدئو صدراعظم آلمان را تهدید کرده که انتقام پشتیبانی آلمان در جنگ افغانستان و همچنین جنگ علیه "دولت اسلامی" را خواهد گرفت.

آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان

دو تن از اسلامگرایان آلمانی‌زبان "دولت اسلامی" با انتشار یک ویدئو دست به تهدید آلمان و آنگلا مرکل، صدراعظم این کشور زده‌اند.

به نوشته‌ وبسایت "اشپیگل آنلاین" یکی از آنها محمد محمود است که تبار اتریشی دارد. این دو عضو داعش "خواهران و برادران" خود را فرا می‌خوانند تا به آنها بپیوندند و اگر این امکان را ندارند، "کافران در آلمان و اتریش را مورد حمله‌های مرگبار" قرار دهند.

در پشت سر این دو نفر ویرانه‌های شهر باستانی پالمیرا در سوریه دیده می‌شود. محمد محمود در این پیام ویدئویی به زبان آلمانی آنگلا مرکل را خطاب قرار داده و تهدید می‌کند که آلمان تاوان حمایت در جنگ افغانستان و همچنین ارسال اسلحه برای پیشمرگه‌های کرد در مبارزه با داعش را خواهد داد.

طبق گزارش "اشپیگل آنلاین"، فرد دیگر حاضر در این ویدئو ابوعمر الآلمانی است. این دو عضو داعش در پایان این ویدئو دو اسیر را که قابل شناسایی نیستند و با دست بسته روی زمینی نشسته‌اند، به ضرب گلوله به قتل می‌رسانند. اعضای داعش در این پیام مدعی هستند که این دو اسیر از دشمنان "دولت اسلامی" هستند.

در حال حاضر ۷۲۰ نفر از آلمان برای مشارکت در جنگ و درگیری راهی سوریه شده‌اند که بخشی از آنها هوادار "دولت اسلامی" هستند.

منبع خبر : دویچه وله آلمان


نقش ت در کودتای 28 مرداد

به مناسبت سالگرد کودتای ضد ایرانی 28 مرداد 1332

بخشی از روایت کودتای انگلیسی - آمریکایی


آشوب های نهم اسفند 1331

خبرهای مربوط به سفر قریب الوقوع شاه در 9 اسفند یک نقطه عطف مهم بود. تصمیم به این مسافرت را خود شاه گرفته بود اما صحنه سازی جوری بود که گویی مصدق او را وادار به ترک کشور کرده است. شاید کاشانی در بطن قضایا نبود ولی [آیت الله] بهبهانی [ رهبر تحصن بازاریان مشروطه خواه در مقابل سفارت انگلیس برای جلب حمایت دولت انگلیس ] به احتمال زیاد در قضیه دست داشته است. تظاهرات علیه مصدق و حمله اجامر و اوباش به خانه نخست وزیر نمی‌توانست یک رویداد خود انگیخته باشد. اما چون کاشانی و بقایی فکر می کردند مصدق شاه را از کشور بیرون می‌کند چاقو کش ها و بزن بهادرهای خود را به آنجا فرستاده بودند. در آن روز کاشانی دو نامه در حمایت از شاه نوشته و در این باره دو اعلامیه نیز منتشر ساخت. در زیر بخشی از یکی از اعلامیه ها را می‌آوریم :
 
مردم هشیار باشید! شاهنشاه محبوب و دموکرات ما در اثر تصمیمات خائنانه عده ای قصد ترک کشور را دارند. بدانید که اگر شاه برود هر چه داریم با او خواهد رفت . بر پا خیزید و مانع سفر شاه شوید. از او بخواهید نظرش را تغییر بدهد. امروز حیات و استقلال ما به شخص اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی و نه هیچ فرد دیگری بستگی دارد» عبدالحسین مفتاح، مؤلف راستی بیرنگ است – رومه کیهان 9 اسفند 1332
گفتم [آیت الله] بهبهانی به احتمال زیاد در قضایا دست داشته ولی این امر قطعی و مسلم نیستاگر فقط به اسناد تکیه کنیم می‌بینیم او و محفل مربوطه اش مدتی خاموش بوده اند. در حقیقت اینان هم درمبارزه غیر علنی با دولت و هم در ساماندهی مخالفان عمومی علیه آن شدیداً فعالیت می‌کردند. مثلاً [آیت الله] محمد تقی فلسفی خطیب مشهوری که نظرات [آیت الله] بهبهانی را بازگو می‌کرد از مدت ها پیش ازمنبر وعظ و از پیش مبارزه ای را علیه دولت مصدق آغاز کرده بود. در یکی از این جلسات وعظ درمسجد شاه وقتی به مصدق حمله کرد مردم حاضر در جلسه علیه او قیام کردند و او ناچار به فرار شد. این حادثه مربوط به مدت ها قبل از علنی شدن شکاف در جبهه ملی و حتی پیش از قیام 30 تیر بود. هر چه بود [آیت الله] بهبهانی در روز 9 اسفند 31خاموشی را مصلحت ندید و به همراه شیخ بهاء الدین نوری ( بعداً آیت الله نوری ) به دیدار شاه رفت و پا را فراتر نهاده برای جماعت ضد مصدقی سخنرانی نمود. از آن پس فعالیت [آیت الله] بهبهانی علیه دولت [ ملی ] علنی تر شد و درگیری قم در قضایا نیز مشخص تر گردید.در اردیبهشت ماه 1332 سرتیب محمد افشار طوس رئیس شهربانی کل کشور ربوده شد و در غاری خارج از تهران به قتل رسید . چهار سرتیپ بازنشسته در رابطه با این جنایت بازداشت شدندبقایی که عمیقاً درگیر این قتل بود به سبب مصونیت پارلمانی دستگیر نشد. زاهدی قبل از آنکه دستگیر شود در مجلس تحصن اختیار کرد. در آن زمان کاشانی رئیس مجلس بود هر چند از مدت ها قبل در مجلس حضور نمی‌یافت. اما این بار در مجلس حاضر شد و روی زاهدی را بوسه زد و به او گفت تا هنگامی که مایل باشد در مجلس بماند قدمش مبارک است. بعد به کارکنان مجلس سفارش کرد از میهمان عالیقدر مواظبت کنید. گاهی گفته می‌شود بن بست روابط کاشانی و مصدق از زمانی به وجود آمد که مصدق تصمیم به همه پرسی و انحلال پارلمان گرفت . اما بن بست به طور قطع از همین جا پیدا شده بود.

 علما و کودتا
 حالا دیگر مشخص بود که ت قم و کاشانی فعالانه و بدون برگشت علیه دولت مصدق کار می‌کنند. طی ماه های بهد شایعاتی در مورد کودتای قریب الوقوع به گوش میر سید. مصدق در ماه های تیر و مرداد تصمیم به انجام همه پرسی برای انحلال مجلس و برگزاری یک مجلس جدید گرفتمشاوران نزدیک و دوستان خیرخواه مصدق وی را از این عمل منع کردند. آیت الله کاشانی و آیت الله بهبهانی این تصمیم مصدق را مغایر با قانون اساسی اعلام نموده، آنرا حرام دانستند. البته تصمیم مصدق تصمیم نابجایی بود. اما با قانون اساسی مغیرتی نداشت . حالا دیگر کاشانی هم خود را در بطن محافظه کاران مذهبی قرار داده بود. آیت الله کاشانی و آیت الله بهبهانی در کودتای 25 و 28 مرداد ساکت ماندند. بهبهانی در سازماندهی اوباش در کودتای 28 مرداد نقش بسزایی داشت. اخیراً بنا به شواهدی احتمال می‌رود کاشانی از طریق احمد آرامش پولی از آمریکایی ها دریافت کرده باشد با این هدف اعلام شده که در سقوط دولت مصدق بکوشد. این شواهد بسیار قوی اند اما قطعیت ندارنددر سال 1357 نامه های مبادله شده آن زمان میان مصدق و کاشانی توسط یکی از اعضایس خانواده کاشانی که مدعی بود نقش پیک را میان دو شخصیت مزبور ایفا می‌رده است انتشار یافت. هر دو نامه به تاریخ 27 مرداد یعنی روز قبل از کودتا نوشته شده اند کاشانی بعد از گله گذاری از رفتار مصدق نسبت به خویش از او می‌خواهد دست به دست هم دهند و با کودتا مقابله کنند. اما معلوم نیست از کدام کودتا سخن می‌گوید. مصدق در پاسخ می‌نویسد: نامه حاکی از ادعیه خالصانه شما توسط آقای حسن آقا سالمی دریافت شد. من به حمایت مردم مستظهر هستم،والسلام. در صحت و اعتبار این نامه ها جای تردید استمنتقدین می‌گویند چرا نامه کاشانی که به خط خود وی هم بوده است در اختیار خانواده او مانده است. نامه ازاین لحاظ که خط و سیاق کاشانی است موثق است. نامه مصدق هم سیاق خود او را دارد هر چند نامه او تایپ شده است. از فحوای نامه ها بر میآید که کاشانی در کودتای 28 مرداد دستی نداشته و مصدق به گونه ای ناپخته به هشدار کاشانی بی اعتنا مانده است در حالی که این نتیجه گیری قابل قبول نمی‌باشد. روز 27 مرداد کودتای دو روز پیش شاه علیه مصدق عقیم مانده و خنثی شده بود. و اگر قصد کاشانی کودتای روز بعد بوده، بعید است که او درباره امری قریب الوقوع نامه ای بنویسد و دخالت و آگاهی خود را نسبت به کودتا محرز سازد. منطقاً چنین می‌نمایاند که کاشانی خواسته است به دنبال پیروزی کامل مصدق در کودتای 25 و 28 مرداد نقشی و سهمی هم برای خود در نظر بگیرد. ت سنتی قم جای تردیدی باقی نگذاشتند که نسبت به کودتا نظر مساعد داشته است. زیرا آیت الله بروجردی به هنگام بازگشت شاه به کشور باکلمات محبت آمیزی به او خیر مقدم گفت و خاموشی گزینی را رها کرد. روز بعد از کودتا فداییان اسلام در نشریه خویش از کودتا به عنوان انقلاب اسلامی نام بردند :

 دیروز تهران در زیر قدم های مردانه افراد ارتش و مسلمانان ضد اجنبی می‌ْرزید. مصدق غول خون آشام در زیر ضربات محو کننده مسلمانان استعفا کرد. تمام مراکز دولتی توسط مسلمانان و ارتش اسلام تسخیر شد.» رومه نبرد ملت 29مرداد1332
نقل از نوشته یا کتاب مصدق و نبرد قدرت،‌ مؤلف : همایون کاتوزیان ، صفحات 314 الی 318 ، چاپ 1371
روز 27مرداد 1332 خورشیدی آیت الله بهبهانی میان اوباش و ن بدکاره پول توزیع نمود که روز 28 مرداد دست به آشوب زنند.
نقل از نوشته یا کتاب مصدق و نبرد قدرت،‌ مؤلف : همایون کاتوزیان ،صفحه 346
آیت الله فلسفی یکی دیگر از خائنان ی و انگلیسی است که علیه دولت ملی و شخص دکتر مصدق بر منبر مساجد سخنرانی می‌کرد اما مردم غیور ایران در مسجد به او تهاجم کردند و او ناگزیر به فرار شد 
 
 ت سنتی [قم] جای تردیدی باقی نگذاشت که نسبت به کودتا نظری مساعد داشته است. زیرا آیت الله بروجردی به هنگام بازگشت شاه به کشور باکلمات محبت آمیزی به او خیر مقدم گفت و خاموشی گزینی را رها کرد. روز بعد از کودتا، فداییان اسلام در نشریه خویش از کودتا به عنوان انقلاب اسلامی نام برد :
دیروز تهران در زیر قدم های مردانه افذراد ارتش و مسلمانان ضد اجنبلی می‌لرزید. مصدق غول پیر خون آشام در زیر ضربات محو کننده مسلمانان استعفا کرد. تمام مراکز دولتی توسط مسلمانان و ارتش اسلام تسخیر شد.» همایون کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت، صفحه 318، رومه نبرد ملت، 29 مرداد
 کاشانی دو هفته بعد طی مصاحبه ای ( مندرج، در رومه کیهان،23 شهریور 1332) اعلام کرد : مصدق مرتکب خیانتی بزرگ شده و شایسته مجازات مرگ استت قم، کاشانی و فداییان اسلام ، در حمایت از کودتای زاهدی و حکومت او متحد عمل کردند. » همایون کاتوزیانف مصدق و نبرد قدرت، صفحه318
استقرار حاکمیت ایران بر منابع نفتی :

لغو قرار داد کنسرسیوم 1954 و انعقاد قراردادهای 

مترقی نفت در راستای افزایش منافع :

پس از ملی شدن صنعت نفت در ایران و عقد قرار داد کنسرسیوم در سال 1954 دولت که آرمانها و اهداف ملی را در زمینه نفت تحقق نیافته می‌دید، در صدد تدوین تی جدید در زمینه نفت برآمد تا ضمن جلوگیری از تکرار انعقاد قرار دادهایی مانند قرار داد کنسروسیوم، حاکمیت و نظارت خود را بر منابع نفتی و در جهت کسب منافع حقیقی و بیشتر از این موهبت خدادادی تثبیت و اعمال نمایددر اجرای این منظور و بویژه شرکت دولت در عملیات صنعت نفت با تدوین و تصویب قانون جدیدی در سال 1957 ( 1337 خورشیدی ) قدم مهمی در جهت استقرار حاکمیت خود بر منابع نفتی کشور برداشت. قانون نفت 1957 مجموعه ترتیبات و مقرراتی بود که اساس روابط بین دولت و شرکتهای نفتی را تعیین و روشن می‌ساخت و حقوق هر یک از طرفین را نیز معلوم می‌داشت. هدف اصلی این قانون اعمال حاکمیت ایران بر منابع نفتی خود ، خارج ازر حوزه قرار داد کنسرسیوم بود. .قانون نفت 1957 با تفویض اختیاراتی وسیع به شرکت نفت ایران در جهت توسعه عملیات پیش گفته مالیکت کلیه منابع شناخته شده کشور را نیز به شرکت ملی نفت واگذار کرده و شرکت را مم نمود تا منابع نفتی کشور را باستثنای حوزره کنسرسیوم به بخش های مختلف نفتی تقسیم کند مشروط بر آنکه هیچکدام از بخش ها از 8000کیلومتر مربع نکند. . برای جلوگیری از تکرار قرار داد کنسرسیوم و اینکه هیچ شرکت و یا شرکتهای نفتی نتوانند در آینده کنترل بخش بزرگ و وسیعی از منابع نفتی کشور را در اختیار بگیرندف قانون نفت تصریح و تاکید داشت که هیچ شرکت نفتی یا سازمان مشرتک و مختلط نباید بیش از شانزده هزار کیلومتر مربع در یک بخش نفتی در زمان واحد در اختیار داشته اشد. همچنین هیچ شخص یا شرکتی نمی‌توانست در یک زمان معیت در بیش از پنج بخش نفتی فعالیت داشته و به عملیات اقدام نماید

پس از قرار داد 1954 شرکت نفت ملی ایران همچنان مترصد تحصیل عواید بیشتر از نفت و تحقق ملی شدن صنعت نفت به انعقاد قرار دادهای نوینی روی آورد . بنابراین در سال 1957 قرار داد مشارکت منعقد شد. اما دولت پادشاهی ایران از سهم و عواید شرکت نفت ملی ایران در قرار دادها خشنود نبود.از اینرو دولت پادشاهی ایران به انعقاد قراردادهای نوینی با شرکتهای نفت خارجی پرداخت که مآلاً شرکت نفت 75 درصد عواید قرار دادها را در اختیار گرفته بود. منجمله قرار دادهای بعدی که در راستای افزایش سهم و عواید شرکت نفت ملی ایران با شرکت های نفتی خارجی منعقد شد، عبارتند از :
قرارداد انجام خدمت یا پیمانکاری نوع جدیدی از قراردادهای نفتی بودند که بطور کلی با قرار دادهای سنتی و قراردادهای مشارکت تفوت داشتند. اولین قرار داد ازاین نوع در اوت 1966 یا مرداد 1345 بین شرکت ملی نفت ایران و شرکت دولتی تحقیقیات و فعالیتهای نفتی فرانسه، اراپ erap منعقد گردید و الگوی جدید در صنعت نفت برای عقد قرار دادها شد. به موجب قرار داد منعقده اراپ به عنوان پیمانکار شرکت ملی نفت ایران عمل می‌کرد و متعهد به انجام خدامات فنی، مالی و تجاری در ازای دریافت حق احه بود. . پس از آن قرار دادهای اکتشاف و توسعه منعقد شد. قانون نفت 1974 ایارن به شرکت ملی نفت اختیار می‌داد تا قرار دادهایی نیز برای عملیات اکتشاف و توسعه نفت منعقد نماید. شکرت ملی نفت ایان با استفاده از این مجوز قانونی اقدام به عقد یک رشته قرار دادهای پیمانکاری اکتشاف و توسعه باکمپانی های نفتی کرد که ماهیت آنها با قرار دادهای خدمت و مشارکت متفاوت بود سبب ایجاد دگرگونی هایی عمیقی در نوع قرار دادهای نفتی جهان گردید. این نوع قرار دادهای اکتشاف و توسعه که استقرار حاکمیت ایران را بر منابع نفتی خویش با تامین کنترل آنها تحکیم کرد، در صنعت جهانی نفت هم بدعتی تازه گذارد و تا حد زیادی اوضاع را به نفع کشورهای تولید کننده نفت تغییر داد. در قرار دادهای اکتشاف و توسعه که با کمپانی های نفتی منعقد گردید پیمانکاران فقط تا زمانی که تولید نفت بهمیزان تجازی می‌رسید مسؤلیت و عاملیت عملیات اکتشاف را عهده دار بودند و پس از شروع بهره برداری، شرکت ملی نفت ایران خود مسؤلیت عملیات تولید و استخراج را به عهده می‌گرفت. . شرکت ملی نفت ایران شش قرار داد از این نوع را با شرکتهای نفتی منعقد کرد. . 
در 26 ژانویه 1973 ( 6 بهمن 1351) شاه اعلام داشت که کنسرسیوم نفت به تعهدات خود در جهت حفظ و ارتقای منافع ایران عمل نکرده و ایران به علت تخلف کنسرسیوم از اجرای مفاد قرار داد و تعهدات خود، از تمدید قرار داد کنسرسیوم خودداری خواهد کرد.
نمودار درآمد دولت از صنعت نفت ایران از سال 1977 الی 1975 روند فزونی را نشان می‌دهد . شرکت ملی نفت ایران طی انعقاد قرار دادهای مترقی با شرکتهای نفتی خارجی، سهم ایران از عواید نفت را به 75 درصد رسانید.
کنسرسیوم بین المللی نفت در سال 1954 مرکب از پنج شرکت آمریکایی استاندارد نیوجرسی، استاندارد کالیفرنیا، سوی واکیوم، گلف و شرکت نفت تگزاس با 40 % سهام و شرکت نفت بریتانیا b.p به تنهایی 40% سهام، شرکت هلندی رویال داج شل با 14% سهام و شرکت نفت فرانسه با 6% سهام بود.

چکیده ای از کتاب مسائل ی – اقتصادی نفت ایران

دکتر ایرج ذوقی ، چاپ1375خورشیدی


چالش تربیتی در سلطنت انگلیس

پرنس جرج و چالش تربیت او در دربار انگلیس

یک انسان به نام جرج - حاصل وصال پرنس ویلیام و کیت میدلتون - تولد یافته است که امیدوارم در قصر پوشالی اراذل انگلیس و ساخته شده از مال و اموال مستضعفان و مظلومان انگلیس و جهان, به خصایل فروحیوانی و بی قیدی اخلاقی و بی قیدی عاطفی سران و پیشینیان خویش گرایش نیآبد.

با کودکان دیگران چنان رفتار کن و بدانها مهر بورز که دوست میداری دیگران با کودکان شما نیکو رفتار کنند و بدانها مهر بورزند. قریب به یقین آموزش جرج کوچولو, در قصر پوشالی سلطنتی انگلیس, آموزش شرور آیندهی حکومت سلطنتی انگلیساست؛ اما من امیدوارم که جرج والدین نیکو,متعهد,مقید و مهروز نسبت به بشر برای تربیت یک انسان با وجدان, با اخلاق و مهربان داشته باشد, نه والدین ولنگار, م و ستمگر.

سلطنت انگلیس آنقدر در بستر اهریمن خفته است که سخت بتوان باور نمود که روزی سران و رجال آن به حُسن اخلاق و وجدان نسبت به همنوعان خویش گرایش یابند, مگر روزی که شورش مستضعفان انگلیس به دامن آنان آتش دادخواهی بیافکند.

دولت و سلطنت انگلیس, گروه های متعدد تروریستی - اسلامی را بوجود آورده, مسول جنگ افروزیها, کشتار مردمان و خاصه ن و کودکان بوده اند؛ اما خانواده متکبر و مستکبر سلطنتی انگلیس, فاقد صحت و سلامت عواطف و اخلاقیات هرگز نسبت به تبهکاری های خود احساس ندامت نداشته اند.


(مغرضان و عوامل انگلیس, همچنان به دکتر مصدق می تازند)

دکتر صادق زیبا کلام : کاشانی از پشت به مصدق خنجر زد

کوهستانی‌نژاد: کودتا برای خودش یک تعریف دارد. به هر چیزی نمی‌توانیم بگوییم کودتا، به هر چیزی نمی‌توانیم بگوییم شورش. کودتا تعریفی دارد و باید طبق آن تعریف عمل می‌شد. اگر غیر از این باشد، اسمش کودتا نیست. چیزی که واضح است در روز ۲۸ مرداد، طبق چیزی که گزارش‌ها و مدارک تاریخی نشان می‌دهند، عده‌ای از ناحیه ۱۰ تهران حرکت کردند، از راه خیابان خیام به طرف بالا آمدند و به خانه مرحوم مصدق حمله کردند. عده‌ای هم از طرف چهارراه مولوی و خیابان‌های آن طرف حمله کردند. وقتی این‌ها حمله کردند، در خانه مصدق مقاومتی صورت گرفت که عده‌ای کشته شدند و در ‌‌نهایت مرحوم مصدق رفت. هیچ جا این نکته نوشته نشده که این به معنی کودتاست. اینکه ما بیاییم بگوییم شعبان جعفری بلند شد و رفت این کار را کرد، این‌ها همه قصه است. شعبان جعفری اصلا آن روز زندان بوده و ساعت ۴-۳ بعدازظهر بیرون آمده است. در حالی که ماجرا ساعت یک بعدازظهر تمام شده بود.

کاشانی به مصدق خیانت کردزیباکلام: من خاطرم هست که روز باز کردن دانشگاه تهران ۲ عکس خیلی بزرگ وجود داشت، یکی مرحوم امام بود و عکس دوم تصویر دکتر مصدق بود. یک چنین تجلیلی از دکتر مصدق در دوران پیروزی انقلاب می‌شد. بزرگترین خیابان تهران از میدان راه آهن تا تجریش به نام دکتر مصدق شد. در شهرستان‌ها هم همین طور. در اولین ۱۴ اسفند بعد از انقلاب در احمدآباد به مناسبت سالگرد فوت مرحوم دکتر مصدق مراسم باشکوهی برگزار شد. در تمام این مدت از دکتر مصدق و یارانش، فاطمی و جبهه ملی تجلیل می‌شود ولی همچنان آن نگاه منفی به آیت‌الله کاشانی وجود دارد. شاه هم که به عنوان یک خائن تکلیفش روشن است. کودتای ۲۸ مرداد هم به معنای خیانت بود و همه آن را نقشه سازمان سیاه و MI6 می‌دانستند. 


از یک جاهایی در سال ۵۸ این وضعیت عوض شد. یعنی عده‌ای آرام آرام شروع کردند به اینکه عکس آیت‌الله کاشانی و این‌ها را بالا بردند و ابتدا مِن‌مِن‌کنان و بعد خیلی جدی آمدند و گفتند که مصدق خطا کرده است. گفتند که مصدق آدم خوبی بود ولی پر از خبط و خطا بود و اصلا اصل کار را آیت‌الله کاشانی کرده است. بعد گفتند که اصلا چه کسی گفته این خیابان را به اسم دکتر مصدق کنید؟ گفتند مصدق فراماسون بود. مصدق، مصدق‌السلطنه بود و یک ضد حمله شدید را علیه مرحوم دکتر مصدق شروع کردند. آقای دکتر شهید سیدحسن آیات، آقای دکتر عبدالحمید دیالمه و خیلی دیگر از انقلابیون از جمله این افراد بودند. اعضای حزب جمهوری شروع به تطهیر کردن آیت‌الله کاشانی کردند. در تهران و بعضی از شهرستان‌ها که می‌توانستند اسم خیابان را عوض کردند. تمام خیابان‌ها و کوچه پس کوچه‌ها و چهارراه‌هایی که به اسم دکتر مصدق شده بود، همه را به اسم آیت‌الله کاشانی و فداییان اسلام کردند.



در این یکی دو سال اخیر یک بحث جدید هم مطرح شد که اصلا چه کسی گفته که کودتا رخ داده است؟ همین چیزی که آقای کوهستانی، آقای دکتر مجتهدزاده و فرزندان آیت‌الله کاشانی می‌گویند. این عده اعتقاد دارند که مردم به نفع شاه قیام کردند و خلاصه حرفشان این است که حق با آیت‌الله کاشانی بوده و دکتر مصدق درست عمل نکرده است، مصدق نمی‌توانست مساله نفت را حل کند و مملکت فلج شده بود و بنابراین مصدق دید بهترین کاری که می‌تواند انجام دهد این است که با یک کودتا، مثل یک قهرمان از این صحنه خارج شود. این دقیقا نظری هست که آقای دکتر محمود کاشانی دارد و بالا‌ترین استدلالی که می‌آورد این است که پدر من چند روز قبل از کودتا نامه می‌نویسد به دکتر مصدق که فضل‌الله زاهدی می‌خواهد کودتا کند، بیایید دست به دست همدیگر بدهیم و مثل ۳۰ تیر جلوی کودتا را بگیریم. اما دکتر مصدق پشت‌‌ همان کاغذ می‌نویسد که خیلی ممنون من مستحضر به پشتیبانی ملت هستم یعنی تقاضای آیت‌الله کاشانی را پس می‌زند!

این بماند که خیلی‌ها بعد از انقلاب گفتند که معلوم نیست که اصلا آن نامه وجود خارجی داشته است یا خیر. اصلا دست خط آیت‌الله کاشانی بوده است؟ فردی که آن نامه را می‌آورد یک بچه ۱۴-۱۳ ساله بوده است، اصلا یک بچه چطور می‌توانسته یک چنین نامه مهمی را بیاورد؟!

کوهستانینژاد: آیت‌الله کاشانی دیگر آن جایگاه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ را ندارد. آنقدر او را بی‌آبرو کرده بودند که دیگر توان بسیج مردم را نداشت. در واقع در ۲۸ مرداد سهم کاشانی در حضور یا عدم حضور مردم فوق‌العاده ضعیف‌تر از آنی بود که سال ۳۱ بود. نکته دیگر اینکه آیت‌الله کاشانی جزو جامعه مذهبی بود. نیروهای مذهبی ما به دلیل اعمال غیرقانونی مصدق، در مرداد ۱۳۳۲ یا ساکت بودند یا مخالف مصدق. ولی این به آن معنا نبود که هر کسی مخالف مصدق است بگوید که درود بر شاه، جاوید شاه. نه اصلا درست نیست.

زیباکلام: عملا آیت‌الله کاشانی و مخالفین مصدق سد راه کارهای مصدق شده بودند. مجلس تبدیل به یک کانون برای تمام مخالفین مصدق شده بود. از جمله یکی از کارهایی که مصدق کرد این بود که در دور دوم دولتش یک سری افسران و فرماندهان ارتش را که به لحاظ مالی خیلی آدم‌های درستی نبودند و یک سری از فرماندهانی را که صراحتا و علنا علیه مصدق و دولتش فعالیت می‌کردند و از شاه پشتیبانی می‌کردند را بازنشسته کرد. اما مجلس شده بود محل فعالیت افسران بازنشسته که با ملی شدن نفت و با دکتر مصدق در تضاد کامل بودند و سیدحسن امامی و آیت‌الله کاشانی و این‌ها از این افراد کاملا حمایت می‌کردند بنابراین این دکتر مصدق مجلس را منحل کرد.

مصدق می‌خواست به وسیله لایحه‌ای، اشراف و خوانین نتوانند با رایی که رعیت به آن‌ها می‌دهد آنقدر راحت وارد مجلس شوند. نکته دیگر این است که اصلا این اختلافات بین دکتر مصدق و یاران سابق به واسطه چه بوجود آمد؟ بخش عمده‌ای از این اختلافات به خاطر قدرت و رقابت بود. مثلا آیت‌الله کاشانی یک کاغذ می‌نوشت و می‌گفت که آقای فلان را استاندار کنید. حالا به درست یا غلط مصدق هم عمل نمی‌کرد.

کوهستانی‌نژاد: ما سیاه و سفید فکر می‌کنیم و اشتباهات را نمی‌بینیم. مصدق مظهر آزادی‌خواهی است؟! او مجلس را منحل کرد! آن هم به بد‌ترین شکل! رفراندومی که ایشان برای انحلال مجلس گذاشت کمترین اصول رای‌گیری را نداشت. ۲ حوزه رای‌گیری بود، یک حوزه برای موافقین، یک حوزه برای مخالفین. جالب اینکه یک عده با دوربین رفته بودند در حوزه مخالفین و هر کسی را که رای مخالف می‌داد از وی عکس می‌انداختند. این قدر این رفراندوم آزاد بود! واقعا این رفراندوم بود؟ رفراندومی که رای‌گیری مخفی نبود.

در میدان بهارستان خر می‌گرداندند و بعد دور سرش عکس گذاشته بودند. شما بروید ببینید عکس دور سر این خر چه بود؟ من جسارت نمی‌کنم. ولی یقینا تصویر دکتر مصدق نبود، یقینا تصویر یاران مصدق هم نبود. دقت می‌کنید این آن آزادی‌ای است که همه به آن می‌نازند!

زیباکلام: نه تنها آیت‌الله کاشانی از چشم ملت افتاد و دیگرانی که با ایشان بودند، بلکه بعد از کودتا هم این‌ها هیچ کاره شدند، می‌دانید چرا؟ نه به خاطر اینکه این‌ها آدم‌های ملی و وطن‌پرستی بودند بلکه برای اینکه فکر نمی‌کردند که شاه به این‌ها اعتماد نکند. شاه بهشان اعتماد نکرد. همه آن‌ها تا آخر عمر خانه‌نشین شدند. مظفر بقایی خانه‌نشین شد، آیت‌الله کاشانی خانه‌نشین شد، شمس قنات‌آبادی خانه‌نشین شد. به هیچ جا نرسیدند.

فی‌الواقع فکر کردند که حالا اگر ما مصدق را به زمین بکوبیم و کودتا بشود و شاه برگردد ما به یک جاهایی می‌رسیم. این‌ها به هیچ جا نرسیدند چون شاه بهشان اعتماد نکرد. شاه حتی به فضل‌الله زاهدی هم اعتماد نکرد. به سال نرسید که فضل‌الله زاهدی را از نخست‌وزیری برداشت.

حالا فرض کنیم که مجلس را منحل نمی‌کرد، به نظر شما اگر مجلس را منحل نکرده بود کودتا اتفاق نمی‌افتاد؟! آیا مردم می‌گفتند نه نه شعبان بی‌مخ دست نگهدار؟ سفارت انگلیس دست نگهدار؟ مظفر بقایی دست نگهدار؟ به نظر شما این طور می‌شد؟ یعنی بیایم ما خودمان را مسخره بکنیم و بگوییم که چون مجلس منحل شده بود دیگر راه باز شد و شاه مثلا توانست عزل و نصب بکند؟ نه شما این واقعیت‌ها را باید بپذیرید که مصدق در سخت‌ترین دوران نخست‌وزیر بوده است و آیت‌الله کاشانی و همفکران وی از پشت به مصدق خنجر زدند. حتی آیت‌الله کاشانی بعد از کودتا وقتی مصدق دستگیر شد گفت این خیانت کرده است، باید اعدام بشود! این‌ها را شما نمی‌خواهید ببینید و دوست دارید تصویری که باب میل شماست از مصدق و کودتای ۲۸ مرداد برای خودتان و دیگران بسازید!


خداشناسی تخیلی و خداشناسی تجربی
 
هموطنان گرامی بایست باورمند شد که همه این ادیان شرقی و غربی, بشری هستند, ولی جهان و انسان دارای یک مخلوق است که فقط خلق کرده است و هیچگونه دخل و تصرفی در زندگی انسانها ندارد. قبلاً تا حدود سی و پنج سالگی مسلمان زاده ای بیش نبودم و طبق آموزه های قرآن, ون و دین, خداشناسی اشتباهی را آموخته بودم و لذا چنین می اندیشیدم که خدا پناه است . خدا یاور است . خدا نجات است . خدا روزی دهنده است . خدا چاره است . خدا کمک است .خدا شفا دهنده است . و . . اما الان پس از سالها پی بردن به حقیقت ماهیت بشری همه ادیان موجود در شرق و غرب و تحقیق و بررسی و نوشتن کتاب و چاپ آن, دقیقاً دیدگاه خداشناسی من نسبت به قبل از دیدگاه تخیلی به دیدگاه واقعی و تجربی گراییده است و نیک می دانم که خدا پناه نیست . خدا یاور نیست . خدا نجات نیست . خدا روزی دهنده نیست . خدا چاره نیست . خدا کمک نیست . خدا شفا دهنده نیست . و . . چگونه ما, در دنیای بشری که مستکبران و ستمگران مانند پادشاه و ملکه انگلیس و ون راحت تر زندگی می کنند و مستضعفان و ستمدیدگان سخت تر زندگی می کنند, قایل به عدل باشیم؟ عدل در آفرینش مطلق مقرر نشده است و همراه با نقص و نقض میباشد.دکتر دایر, روانشناس آمریکایی تا حدودی درست گفته است که عدل در آفرینش مقرر نشده است, اما عدل در آفرینش مطلق مقرر نشده است و اینکه خداوند مدیریت زمانی و مکانی ندارد و مدیریت را از بدو خلقت در ذات ذرات و موجودات نهادینه کرده است, یک حقیقت است و اینکه خداوند نعمت بخشید که حیات بقا یابد,یک حقیقت است. بقاء حیات حیوانات و بشریت به نعمت نیاز دارد و خداوند در خلقت ما مجاب به خلقت نعمت شده است. نعمت, رحمت نیست و بلکه حاجت است. خلقت موجودات زنده با ایجاب خلقت نعمت همراه بوده است. پس خداوند جهت بقاء موجودات مجاب به خلقت نعمت بود. آفریدگار فقط یک موجود خلاق است, چنانکه خلاقیت را به ما بخشیده است و آن یک موجود فاقد احساس است و از نقص و نقض احساس مبرا است و آن در تناقض احساس خشن و مهربان قرار ندارد و فاقد شخصیت است که شخصیت ,خود ناقص و متناقض است. شاخ و برگ اندیشه هایم بسیار و ریشه دار است و دیگر با دیدگاه واقعگرایانه با آفریدگار یکتا رابطه خود را حفظ کرده ام.حالا نیک دریافته ام که آفریدگار ما را از نیاز به خود مستقل ساخته است و ابزار استقلال را به ما عطاء کرده است. آنجائیکه محبت باشد, پناه توست . آنجائیکه منصف باشد, یاور توست . آنجائیکه عدالت باشد, نجات توست . آنجائیکه کار باشد, روزی دهنده توست . آنجائیکه علمیت باشد, چاره توست . آنجائیکه حقانیت باشد, کمک توست . آنجائیکه دکتر و دارو باشد, شفا توست . . پس ملاحظه می شود که آفریدگار ابزار استقلال انسان از خویش را به انسان بخشیده است. انگیزه,اراده,اندیشه و قوه, چهار ابزار استقلال ما از نیاز به حمایت آفریدگار جهان و جانداران است و آفریدگار متعال خود این ابزار را برای استقلال زندگی انسان مقرر کرده است.
 
ادیان ابراهیمی گفته اند که خدا انسانها را امتحان می کند, اما به فراست دریافته ام که نیاز به امتحان از خداوند ناتوان و جاهل می تراود و بلکه وجود شر, جهت امتحان نبوده است و شر نقیض خیر است و آفریدگار برای هر چیز, نقیض مقرر کرده است و شر را نقیض خیر قرار داده است که همانا انسانها در کنار تلاش مادی برای نیل به بهره مادی, به تلاش معنوی برای نیل به بهره معنوی بپردازند. جهان عرصه تلاش و جنبش است.
ادیان شرقی و غربی, هیچیک انسانها را بسوی کمال نایل نمی گردانند, زیرا خود دارای نقص و نقض و تراوش اندیشه های بشری میباشند. کمال فقط از آن آفریدگار جهان و جانداران است و انسان, در هر مقامی و موقعیتی, کمال نداشته است و لذا نقص و نقض او باعث شده است که هرگز حتی مقطعی از زمان تاریخ بشری, عدالت مطلق و کامل برقرار نگردد. کدامین ادیان شرقی و غربی, یک جامعه ی سعادتمند و عدالتمند ساخته است؟ بی گمان هیچیک از ادیان و متولیان آن, کمال نداشتند و حتی اغلب ادیان, انسانها را بسمت تروریست,شرک,کذب و انحراف سوق داده اند و هنجارشکن بوده اند.
آفریدگار را نبایست با خواسته هایمان بشناسیم و بلکه با دانسته هایمان ! من آفریدگار را آنچنان که طی دوران زندگی تجربه کرده ام, شناخته ام. اکنون نیک می دانم که او, حاجات ما را بیش از آنچه عطاء کرده است, نمی بخشد و حیات ما را به خودمان واگذارده است که یک موجود زنده مستقل از اراده زمانی و مکانی او باشیم؛ اما آفریدگار دعایای نیکوی معنوی ما را, در قالب صداقت و صمیمیت اجابت می کند. من چنین تجربه معنوی را کسب کرده ام. 
حالا سالیانی است که تمیزترین و پاکیزه ترین ادیان را با درک و درایت خویش یافته ام و همانا آن آیین, آیین زرتشتی اجداد خودمان است و به نیت حفظ اعتقاد به وحدانیت,محبت,مصالحت و عدالت, بدین پاکیزه ترین دین و شاداب ترین دین و منطقی ترین دین گرایش یافته ام.
محمد مصدق - اسفند ماه 1397 شمسی

خداشناسی تخیلی و خداشناسی تجربی
 
هموطنان گرامی بایست باورمند شد که همه این ادیان شرقی و غربی, بشری هستند, ولی جهان و انسان دارای یک مخلوق است که فقط خلق کرده است و هیچگونه دخل و تصرفی در زندگی انسانها ندارد. قبلاً تا حدود سی و پنج سالگی مسلمان زاده ای بیش نبودم و طبق آموزه های قرآن, ون و دین, خداشناسی اشتباهی را آموخته بودم و لذا چنین می اندیشیدم که خدا پناه است . خدا یاور است . خدا نجات است . خدا روزی دهنده است . خدا چاره است . خدا کمک است .خدا شفا دهنده است . و . . اما الان پس از سالها پی بردن به حقیقت ماهیت بشری همه ادیان موجود در شرق و غرب و تحقیق و بررسی و نوشتن کتاب و چاپ آن, دقیقاً دیدگاه خداشناسی من نسبت به قبل از دیدگاه تخیلی به دیدگاه واقعی و تجربی گراییده است و نیک می دانم که خدا پناه نیست . خدا یاور نیست . خدا نجات نیست . خدا روزی دهنده نیست . خدا چاره نیست . خدا کمک نیست . خدا شفا دهنده نیست . و . . چگونه ما, در دنیای بشری که مستکبران و ستمگران مانند پادشاه و ملکه انگلیس و ون راحت تر زندگی می کنند و مستضعفان و ستمدیدگان سخت تر زندگی می کنند, قایل به عدل باشیم؟ عدل در آفرینش مطلق مقرر نشده است و همراه با نقص و نقض میباشد.دکتر دایر, روانشناس آمریکایی تا حدودی درست گفته است که عدل در آفرینش مقرر نشده است, اما عدل در آفرینش مطلق مقرر نشده است و اینکه خداوند مدیریت زمانی و مکانی ندارد و مدیریت را از بدو خلقت در ذات ذرات و موجودات نهادینه کرده است, یک حقیقت است و اینکه خداوند نعمت بخشید که حیات بقا یابد,یک حقیقت است. بقاء حیات حیوانات و بشریت به نعمت نیاز دارد و خداوند در خلقت ما مجاب به خلقت نعمت شده است. نعمت, رحمت نیست و بلکه حاجت است. خلقت موجودات زنده با ایجاب خلقت نعمت همراه بوده است. پس خداوند جهت بقاء موجودات مجاب به خلقت نعمت بود. آفریدگار فقط یک موجود خلاق است, چنانکه خلاقیت را به ما بخشیده است و آن یک موجود فاقد احساس است و از نقص و نقض احساس مبرا است و آن در تناقض احساس خشن و مهربان قرار ندارد و فاقد شخصیت است که شخصیت ,خود ناقص و متناقض است. شاخ و برگ اندیشه هایم بسیار و ریشه دار است و دیگر با دیدگاه واقعگرایانه با آفریدگار یکتا رابطه خود را حفظ کرده ام.حالا نیک دریافته ام که آفریدگار ما را از نیاز به خود مستقل ساخته است و ابزار استقلال را به ما عطاء کرده است. آنجائیکه محبت باشد, پناه توست . آنجائیکه منصف باشد, یاور توست . آنجائیکه عدالت باشد, نجات توست . آنجائیکه کار باشد, روزی دهنده توست . آنجائیکه علمیت باشد, چاره توست . آنجائیکه حقانیت باشد, کمک توست . آنجائیکه دکتر و دارو باشد, شفا توست . . پس ملاحظه می شود که آفریدگار ابزار استقلال انسان از خویش را به انسان بخشیده است. انگیزه,اراده,اندیشه و قوه, چهار ابزار استقلال ما از نیاز به حمایت آفریدگار جهان و جانداران است و آفریدگار متعال خود این ابزار را برای استقلال زندگی انسان مقرر کرده است.
 
ادیان ابراهیمی گفته اند که خدا انسانها را امتحان می کند, اما به فراست دریافته ام که نیاز به امتحان از خداوند ناتوان و جاهل می تراود و بلکه وجود شر, جهت امتحان نبوده است و شر نقیض خیر است و آفریدگار برای هر چیز, نقیض مقرر کرده است و شر را نقیض خیر قرار داده است که همانا انسانها در کنار تلاش مادی برای نیل به بهره مادی, به تلاش معنوی برای نیل به بهره معنوی بپردازند. جهان عرصه تلاش و جنبش است.
ادیان شرقی و غربی, هیچیک انسانها را بسوی کمال نایل نمی گردانند, زیرا خود دارای نقص و نقض و تراوش اندیشه های بشری میباشند. کمال فقط از آن آفریدگار جهان و جانداران است و انسان, در هر مقامی و موقعیتی, کمال نداشته است و لذا نقص و نقض او باعث شده است که هرگز حتی مقطعی از زمان تاریخ بشری, عدالت مطلق و کامل برقرار نگردد. کدامین ادیان شرقی و غربی, یک جامعه ی سعادتمند و عدالتمند ساخته است؟ بی گمان هیچیک از ادیان و متولیان آن, کمال نداشتند و حتی اغلب ادیان, انسانها را بسمت تروریست,شرک,کذب و انحراف سوق داده اند و هنجارشکن بوده اند.
آفریدگار را نبایست با خواسته هایمان بشناسیم و بلکه با دانسته هایمان ! من آفریدگار را آنچنان که طی دوران زندگی تجربه کرده ام, شناخته ام. اکنون نیک می دانم که او, حاجات ما را بیش از آنچه عطاء کرده است, نمی بخشد و حیات ما را به خودمان واگذارده است که یک موجود زنده مستقل از اراده زمانی و مکانی او باشیم؛ اما آفریدگار دعایای نیکوی معنوی ما را, در قالب صداقت و صمیمیت اجابت می کند. من چنین تجربه معنوی را کسب کرده ام. 
حالا سالیانی است که تمیزترین و پاکیزه ترین ادیان را با درک و درایت خویش یافته ام و همانا آن آیین, آیین زرتشتی اجداد خودمان است و به نیت حفظ اعتقاد به وحدانیت,محبت,مصالحت و عدالت, بدین پاکیزه ترین دین و شاداب ترین دین و منطقی ترین دین گرایش یافته ام.
محمد مصدق - اسفند ماه 1397 شمسی

خداشناسی تخیلی در مذهب 
 
هموطنان گرامی بایست باورمند شد که همه این ادیان شرقی و غربی, بشری هستند, ولی جهان و انسان دارای یک مخلوق است که فقط خلق کرده است و هیچگونه دخل و تصرفی در زندگی انسانها ندارد. قبلاً تا حدود سی و پنج سالگی مسلمان زاده ای بیش نبودم و طبق آموزه های قرآن, ون و دین, خداشناسی اشتباهی را آموخته بودم و لذا چنین می اندیشیدم که خدا پناه است . خدا یاور است . خدا نجات است . خدا روزی دهنده است . خدا چاره است . خدا کمک است .خدا شفا دهنده است . و . . اما الان پس از سالها پی بردن به حقیقت ماهیت بشری همه ادیان موجود در شرق و غرب و تحقیق و بررسی و نوشتن کتاب و چاپ آن, دقیقاً دیدگاه خداشناسی من نسبت به قبل از دیدگاه تخیلی به دیدگاه واقعی و تجربی گراییده است و نیک می دانم که خدا پناه نیست . خدا یاور نیست . خدا نجات نیست . خدا روزی دهنده نیست . خدا چاره نیست . خدا کمک نیست . خدا شفا دهنده نیست . و . . چگونه ما, در دنیای بشری که مستکبران و ستمگران مانند پادشاه و ملکه انگلیس و ون راحت تر زندگی می کنند و مستضعفان و ستمدیدگان سخت تر زندگی می کنند, قایل به عدل باشیم؟ عدل در آفرینش مطلق مقرر نشده است و همراه با نقص و نقض میباشد.دکتر دایر, روانشناس آمریکایی تا حدودی درست گفته است که عدل در آفرینش مقرر نشده است, اما عدل در آفرینش مطلق مقرر نشده است و اینکه خداوند مدیریت زمانی و مکانی ندارد و مدیریت را از بدو خلقت در ذات ذرات و موجودات نهادینه کرده است, یک حقیقت است و اینکه خداوند نعمت بخشید که حیات بقا یابد,یک حقیقت است. بقاء حیات حیوانات و بشریت به نعمت نیاز دارد و خداوند در خلقت ما مجاب به خلقت نعمت شده است. نعمت, رحمت نیست و بلکه حاجت است. خلقت موجودات زنده با ایجاب خلقت نعمت همراه بوده است. پس خداوند جهت بقاء موجودات مجاب به خلقت نعمت بود. آفریدگار فقط یک موجود خلاق است, چنانکه خلاقیت را به ما بخشیده است و آن یک موجود فاقد احساس است و از نقص و نقض احساس مبرا است و آن در تناقض احساس خشن و مهربان قرار ندارد و فاقد شخصیت است که شخصیت ,خود ناقص و متناقض است. شاخ و برگ اندیشه هایم بسیار و ریشه دار است و دیگر با دیدگاه واقعگرایانه با آفریدگار یکتا رابطه خود را حفظ کرده ام.حالا نیک دریافته ام که آفریدگار ما را از نیاز به خود مستقل ساخته است و ابزار استقلال را به ما عطاء کرده است. آنجائیکه محبت باشد, پناه توست . آنجائیکه منصف باشد, یاور توست . آنجائیکه عدالت باشد, نجات توست . آنجائیکه کار باشد, روزی دهنده توست . آنجائیکه علمیت باشد, چاره توست . آنجائیکه حقانیت باشد, کمک توست . آنجائیکه دکتر و دارو باشد, شفا توست . . پس ملاحظه می شود که آفریدگار ابزار استقلال انسان از خویش را به انسان بخشیده است. انگیزه,اراده,اندیشه و قوه, چهار ابزار استقلال ما از نیاز به حمایت آفریدگار جهان و جانداران است و آفریدگار متعال خود این ابزار را برای استقلال زندگی انسان مقرر کرده است.
 
ادیان ابراهیمی گفته اند که خدا انسانها را امتحان می کند, اما به فراست دریافته ام که نیاز به امتحان از خداوند ناتوان و جاهل می تراود و بلکه وجود شر, جهت امتحان نبوده است و شر نقیض خیر است و آفریدگار برای هر چیز, نقیض مقرر کرده است و شر را نقیض خیر قرار داده است که همانا انسانها در کنار تلاش مادی برای نیل به بهره مادی, به تلاش معنوی برای نیل به بهره معنوی بپردازند. جهان عرصه تلاش و جنبش است.
ادیان شرقی و غربی, هیچیک انسانها را بسوی کمال نایل نمی گردانند, زیرا خود دارای نقص و نقض و تراوش اندیشه های بشری میباشند. کمال فقط از آن آفریدگار جهان و جانداران است و انسان, در هر مقامی و موقعیتی, کمال نداشته است و لذا نقص و نقض او باعث شده است که هرگز حتی مقطعی از زمان تاریخ بشری, عدالت مطلق و کامل برقرار نگردد. کدامین ادیان شرقی و غربی, یک جامعه ی سعادتمند و عدالتمند ساخته است؟ بی گمان هیچیک از ادیان و متولیان آن, کمال نداشتند و حتی اغلب ادیان, انسانها را بسمت تروریست,شرک,کذب و انحراف سوق داده اند و هنجارشکن بوده اند.
آفریدگار را نبایست با خواسته هایمان بشناسیم و بلکه با دانسته هایمان ! من آفریدگار را آنچنان که طی دوران زندگی تجربه کرده ام, شناخته ام. اکنون نیک می دانم که او, حاجات ما را بیش از آنچه عطاء کرده است, نمی بخشد و حیات ما را به خودمان واگذارده است که یک موجود زنده مستقل از اراده زمانی و مکانی او باشیم؛ اما آفریدگار دعایای نیکوی معنوی ما را, در قالب صداقت و صمیمیت اجابت می کند. من چنین تجربه معنوی را کسب کرده ام. 
حالا سالیانی است که تمیزترین و پاکیزه ترین ادیان را با درک و درایت خویش یافته ام و همانا آن آیین, آیین زرتشتی اجداد خودمان است و به نیت حفظ اعتقاد به وحدانیت,محبت,مصالحت و عدالت, بدین پاکیزه ترین دین و شاداب ترین دین و منطقی ترین دین گرایش یافته ام.
محمد مصدق - اسفند ماه 1397 شمسی

خداشناسی تخیلی در مذهب 
 
هموطنان گرامی بایست باورمند شد که همه این ادیان شرقی و غربی, بشری هستند, ولی جهان و انسان دارای یک مخلوق است که فقط خلق کرده است و هیچگونه دخل و تصرفی در زندگی انسانها ندارد. قبلاً تا حدود سی و پنج سالگی مسلمان زاده ای بیش نبودم و طبق آموزه های قرآن, ون و دین, خداشناسی اشتباهی را آموخته بودم و لذا چنین می اندیشیدم که خدا پناه است . خدا یاور است . خدا نجات است . خدا روزی دهنده است . خدا چاره است . خدا کمک است .خدا شفا دهنده است . و . . اما الان پس از سالها پی بردن به حقیقت ماهیت بشری همه ادیان موجود در شرق و غرب و تحقیق و بررسی و نوشتن کتاب و چاپ آن, دقیقاً دیدگاه خداشناسی من نسبت به قبل از دیدگاه تخیلی به دیدگاه واقعی و تجربی گراییده است و نیک می دانم که خدا پناه نیست . خدا یاور نیست . خدا نجات نیست . خدا روزی دهنده نیست . خدا چاره نیست . خدا کمک نیست . خدا شفا دهنده نیست . و . . چگونه ما, در دنیای بشری که مستکبران و ستمگران مانند پادشاه و ملکه انگلیس و ون راحت تر زندگی می کنند و مستضعفان و ستمدیدگان سخت تر زندگی می کنند, قایل به عدل باشیم؟ عدل در آفرینش مطلق مقرر نشده است و همراه با نقص و نقض میباشد.دکتر دایر, روانشناس آمریکایی تا حدودی درست گفته است که عدل در آفرینش مقرر نشده است, اما عدل در آفرینش مطلق مقرر نشده است و اینکه خداوند مدیریت زمانی و مکانی ندارد و مدیریت را از بدو خلقت در ذات ذرات و موجودات نهادینه کرده است, یک حقیقت است و اینکه خداوند نعمت بخشید که حیات بقا یابد,یک حقیقت است. بقاء حیات حیوانات و بشریت به نعمت نیاز دارد و خداوند در خلقت ما مجاب به خلقت نعمت شده است. نعمت, رحمت نیست و بلکه حاجت است. خلقت موجودات زنده با ایجاب خلقت نعمت همراه بوده است. پس خداوند جهت بقاء موجودات مجاب به خلقت نعمت بود. آفریدگار فقط یک موجود خلاق است, چنانکه خلاقیت را به ما بخشیده است و آن یک موجود فاقد احساس است و از نقص و نقض احساس مبرا است و آن در تناقض احساس خشن و مهربان قرار ندارد و فاقد شخصیت است که شخصیت ,خود ناقص و متناقض است. شاخ و برگ اندیشه هایم بسیار و ریشه دار است و دیگر با دیدگاه واقعگرایانه با آفریدگار یکتا رابطه خود را حفظ کرده ام.حالا نیک دریافته ام که آفریدگار ما را از نیاز به خود مستقل ساخته است و ابزار استقلال را به ما عطاء کرده است. آنجائیکه محبت باشد, پناه توست . آنجائیکه منصف باشد, یاور توست . آنجائیکه عدالت باشد, نجات توست . آنجائیکه کار باشد, روزی دهنده توست . آنجائیکه علمیت باشد, چاره توست . آنجائیکه حقانیت باشد, کمک توست . آنجائیکه دکتر و دارو باشد, شفا توست . . پس ملاحظه می شود که آفریدگار ابزار استقلال انسان از خویش را به انسان بخشیده است. انگیزه,اراده,اندیشه و قوه, چهار ابزار استقلال ما از نیاز به حمایت آفریدگار جهان و جانداران است و آفریدگار متعال خود این ابزار را برای استقلال زندگی انسان مقرر کرده است.
 
ادیان ابراهیمی گفته اند که خدا انسانها را امتحان می کند, اما به فراست دریافته ام که نیاز به امتحان از خداوند ناتوان و جاهل می تراود و بلکه وجود شر, جهت امتحان نبوده است و شر نقیض خیر است و آفریدگار برای هر چیز, نقیض مقرر کرده است و شر را نقیض خیر قرار داده است که همانا انسانها در کنار تلاش مادی برای نیل به بهره مادی, به تلاش معنوی برای نیل به بهره معنوی بپردازند. جهان عرصه تلاش و جنبش است.
ادیان شرقی و غربی, هیچیک انسانها را بسوی کمال نایل نمی گردانند, زیرا خود دارای نقص و نقض و تراوش اندیشه های بشری میباشند. کمال فقط از آن آفریدگار جهان و جانداران است و انسان, در هر مقامی و موقعیتی, کمال نداشته است و لذا نقص و نقض او باعث شده است که هرگز حتی مقطعی از زمان تاریخ بشری, عدالت مطلق و کامل برقرار نگردد. کدامین ادیان شرقی و غربی, یک جامعه ی سعادتمند و عدالتمند ساخته است؟ بی گمان هیچیک از ادیان و متولیان آن, کمال نداشتند و حتی اغلب ادیان, انسانها را بسمت تروریست,شرک,کذب و انحراف سوق داده اند و هنجارشکن بوده اند.
آفریدگار را نبایست با خواسته هایمان بشناسیم و بلکه با دانسته هایمان ! من آفریدگار را آنچنان که طی دوران زندگی تجربه کرده ام, شناخته ام. اکنون نیک می دانم که او, حاجات ما را بیش از آنچه عطاء کرده است, نمی بخشد و حیات ما را به خودمان واگذارده است که یک موجود زنده مستقل از اراده زمانی و مکانی او باشیم؛ اما آفریدگار دعایای نیکوی معنوی ما را, در قالب صداقت و صمیمیت اجابت می کند. من چنین تجربه معنوی را کسب کرده ام. 
حالا سالیانی است که تمیزترین و پاکیزه ترین ادیان را با درک و درایت خویش یافته ام و همانا آن آیین, آیین زرتشتی اجداد خودمان است و به نیت حفظ اعتقاد به وحدانیت,محبت,مصالحت و عدالت, بدین پاکیزه ترین دین و شاداب ترین دین و منطقی ترین دین گرایش یافته ام.
محمد مصدق - اسفند ماه 1397 شمسی

کریستوفر اسپی وی :

خانواده سلطنتی بریتانیا, شیطانی است! ملکه انگلیس با ستمگرها, سوسیالیستها و مهای جنسی و بچه بازها چای می نوشد!


  Monsters Inc: The Satanic British Royal Family - Christopher Spivey

سایت کریستوفر اسپی وی از سوی دولت دیکتاتوری انگلیس مسدود شده بود که گویا با تلاش دمکراتهای انگلیس, صفحه ی سایت او بازگشایی شده است. او طی مدت مسدود شدن سایت خود در صفحه نخست سایت, به دولت و سلطنت انگلیس لعنت  FUCK YOU فرستاده بود. تا زمان مسدود شدن سایت کریستوفر اسپی وی, دولت و سلطنت دیکتاتوری و فاشیستی انگلیس سایت کریستوفر را به یک سایت دیگر هدایت می نمودند که سایت او از مشاهدات و جستجوی کاربران پنهان گردد؛ اما اکنون در تاریخ 24 فروردین 1397 شمسی و بازدید از سایت او, شاهد رفع انسداد از سایت اسپی وی شده ام که مطالب بسیار مهمی درباره مفاسد بزرگ دولت و سلطنت انگلیس را منتشر کرده است. لینک آدرس سایت او در سطور پایین تر ثبت شده است.

منابع خبری کشور کانادا که هنوز هم جزو مستعمرات انگلستان محسوب می شود به بحران مالی در انگلیس و ارتباط آن با خاندان سلطنتی این کشور پرداخته و نوشته اند : کاهش هزینه های دولتی ، افزایش مالیات ها و کاهش کمک های مالی به دانشجویان در سال گذشته میلادی موجب برپایی تظاهرات اعتراض آمیز گسترده در سرتاسر انگلیس شد و این تظاهرات ها به نوعی وجهه انگلیس را در اذهان عمومی جهان خدشه دار کرد.

در همین ارتباط خانواده سلطنتی انگلیس سال گذشته برای برگزاری مراسم عروسی پرنس ویلیامز نوه ملکه و همسر وی بیش از پنج میلیارد پوند هزینه کرد و به دلیل همین اعتراض شدید مردم انگلیس را برانگیخت. تا پیش از سال 2002 ملکه انگلیس سالیانه از محل دریافت مالیات های مردمی 122 میلیون پوند درآمد داشت و از این مبلغ برای هزینه های درباری و خانواده سلطنتی استفاده می کرد اما وی مجبور شد در سال مالی 2010 – 2011 تنها از 51 میلیون پوند برای مخارج خود و خاندان سلطنتی انگلیس استفاده کند و قرار ا ست درآمد ملکه در سال آینده بار دیگر کاهش یابد . از سوی دیگر افشای رسوایی جنسی خانواده سلطنتی انگلیس به خبر اول رسانه های این کشور طی ماههای گذشته تبدیل شد. در همین زمینه منابع خبری گزارش داده اند پرنسس دایانا ، زمانی که عضوی از خانواده سلطنتی بوده مورد آزار و اذیت قرار گرفته است! این جمله کوتاه کافی است تا بزرگ ترین جنجال رسانه ای سال در خصوص کشوری اتفاق بیفتد که خود را مهد آزادی و دموکراسی می داند اما در آن حتی بالاترین مقام های سلطنتی نیز از آزادی های حیوانی در امان نیستند . رومه های چاپ لندن در گزارش هایی در خصوص رسوایی جنسی خانواده سلطنتی که فاش شده است نوشتند : اعضای خانواده سلطنتی و افراد مشهور، این روزها در مورد حق حفظ حریم خصوصی خود زیاد صحبت می کنند اما چرا ما نباید در مورد زندگی خصوصی آنها و آنچه در این قسمت از زندگیشان می گذرد چیزی بدانیم؟ در پی رسوایی هک کردن تلفن و زیر سؤال رفتن فرهنگ شغلی، عملکرد و اخلاق مطبوعات انگلیس، این امر تقریبا تبدیل به نوعی تابو شده که کسی بخواهد اینگونه استدلال کند که به هرحال نوعی علاقۀ جمعی و مشروع به نوشتن و خواندن در مورد زندگی خصوصی افراد مشهور در بین مردم وجود دارد.

رومه های انگلیسی نوشتند البته قصد آن نیست که از اقدامات هکرهای تلفن دفاع کنیم و یا از رفتار کسانی که پرنسس دایانا را مورد آزار و اذیت قرار داده اند. اما می خواهیم بگوییم که این موضوع کاملا قابل فهم، قابل قبول و قابل دفاع است که خبرنگاری به دنبال کسب اطلاعات و نوشتن در باره کارها و برنامه های غیر رسمی اعضای خانوادۀ سلطنتی باشد کارهائی که در اوقات فراغت و خارج از مسئولیت های رسمی شان انجام می دهند. این رومه ها اضافه کردند : البته وسواس و حساسیت ما نسبت به رویال ها ( اعضای خانوادۀ سلطنتی انگلیس) چیز جدیدی نیست. در طول قرن ها نشیب و فراز های زیادی دربین بوده ، اما اگر به عنوان مثال؛ به دوران سلطنت چار دوم برگردید می توانید اسناد رسوایی معاشقه های پادشاه را با معشوقه های فراوانش پیدا کنید.در اوایل دهۀ1970 و اواخردهۀ 1990، احترام به سلطنت تا حد زیادی افول کرد. اما امروز رویال ها سواربر ابرها در آسمان سیر می کنند. خبرنگار رومه انگلیسی " دیلی میل " که به افشا کننده راز پرنسس دایانا معروف بوده می نویسد : به طور کلی، روابط بین مطبوعات و کاخ سلطنتی یک رابطۀ دو سر سود است، هر چند گه گاه یکی از طرفین دست بالا را می گیرد و سود بیشتری می برد و در حال حاضر، متاسفانه، این خانواده سلطنتی است که این امتیاز را در اختیار دارد ، در حالی که رسانه ها عقب مانده اند.

هم اکنون برخی مستند سازان قصد دارند 60 سال حاکمیت ملکه الیزابت دوم و فراز و نشیبهای زندگی وی و خاندان سلطنتی انگلیس، ت داخلی و خارجی این کشور طی این مدت از جمله تغییرات در مستعمرات و روی آوردن به استعمار نو، اعطای استقلال به مستعمرات سابق، جنگ عراق و افغانستان، تهای نرم ملکه الیزابت برای تاثیرگذاری بر دولتهای مختلف حزب محافظه کار و کارگر در تاریخ معاصر انگلیس و استفاده از مکانیزمهای غیرشفاف برای حداکثرسازی نقش خاندان سلطنتی در روندهای تصمیم گیری و پرهیز جدی از مداخله آشکار در مسائل ی را بررسی و به تصویر بکشند. مسلما بخشی از این تلاش ها معطوف به فساد گسترده در خاندان سلطنتی و تلاش ملکه برای سرپوش گذاشتن بر این فسادها و نیز تلاش وی برای تغییر نگاه مردم به این خاندان، تقویت زمینه ادامه نظام سلطنتی مشروطه در انگلیس و ممالک تابعه و چالشهای مربوط به تعیین یک پادشاهی با ظاهری مقبول برای آینده این کشور خواهد بود. به اعتقاد اکثر تاریخ نگاران بریتانیا از گذشته دور با مشکلی به نام خاندان سلطنتی و سیطره آن بر تمامی ابعاد زندگی مردم این جزیره مواجه بوده؛ خاندانی که از همان روزهای آغازین تا امروز با فساد و انحراف اخلاقی رابطه ای ناگسستنی داشته است. سابقه فساد اخلاقی خاندان سلطنت بریتانیا به بیش از 100 سال می رسد و گهگاه به آگاهی افکار عمومی نیز می رسد، مثلا ادوارد هفتم در سال 1870، آلوده روابط نامشروع بود و همگان از فساد جرج پنجم و روابط ضد اخلاقی اش آگاه بودند. روابط عاشقانه متعدد ادوارد هفتم که در سال ۱۹۰۱ به سلطنت رسید، همواره باعث رنجش ملکه می ‌شد، اما در نهایت وی با شاهزاده الکساندرا از دانمارک وصلت کرد که این ازدواج برخلاف تصور همه تا سال‌های زیادی دوام آورد. در سال 1891 میلادی، پسر ادوارد پنجم که با دو زن بدکاره رابطه و مکاتبه داشت، ناچار شد به آنان باج دهد تا بتواند نامه هایش را پس بگیرد و ماجرا را پایان دهد اما شماری از نامه های این فسادها بعدها در حراجی های انگلیس به فروش رفت. در دوران معاصر، شاهزاده مارگارت، خواهر ملکه الیزابت دوم؛ ابتدا با یک خلبان انگلیسی رابطه داشت اما چون دولت و کلیسا با ازدواج شاهزاده با یک مرد مطلقه مخالفت کردند، با یک عکاس ازدواج کرد. مارگارت پس از مدت کوتاهی طلاق گرفت و تا آخر عمر با مردان فراوانی رابطه داشت. در سال 2005 میلادی نیز رسانه های انگلیس گزارش دادند یک همجنس باز که با پسر مارگارت رابطه جنسی داشته، تقاضای باج کرده تا نوار مربوط به این رسوایی را منتشر نکند.

براساس اسناد موجود، شاهزاده چار، ولیعهد انگلیس، با این که با ن فراوانی رابطه داشت، در سال 1981 با شاهزاده دایانا ازدواج کرد و با داشتن دو پسر، در سال 1996 طلاق گرفت. به گفته دایانا، در طول زندگی مشترک، چار با "کاملیا پارکر" که در آن زمان شوهر داشت، رابطه نامشروع داشت. چار در سال 2005 میلادی ، با کاملیا ازدواج کرد و دایانا نیز به همراه دوست پسرش که فرزند یک میلیاردر مصری بود در یک تصادف در پاریس درگذشت. جدایی چار از دایانا ضربه محمکی به وجهه‌ خاندان سلطنتی بریتانیا وارد کرد. کوتاه مدتی پس از آن درز مکالمات تلفنی چار با کامیا پارکر، معشوقه چندین ساله‌اش، به رومه‌ها سر و صدای زیادی را به راه انداخت و موجب شد که بسیاری از مردم چندان رغبتی برای به سلطنت رسیدن شاهزاده چار نداشته باشند. در سال ۲۰۰۳ پاول برل، خدمتکار شخصی دایانا، کتابی منتشر کرد و در آن پرده از بحران زندگی شویی چار و دایانا برداشت. شاهزاده اندرو، دومین پسر و سومین فرزند ملکه الیزابت دوم، در سال 1986 با "سارا فرگوسن" ازدواج کرد و بعدا از وی طلاق گرفت. روابط کاری شاهزاده اندرو با جفری اپستین، میلیاردر آمریکایی، افشا و موجب بی آبرویی خاندان سلطنتی شد زیرا شریک شاهزاده اندرو، به جرم تعرض جنسی به کودکان، در آمریکا تحت پیگرد است. سال ۱۹۹۲ سال چندان خوشی برای خاندان سلطنتی بریتانیا نبود. در ماه مارس اندرو از همسرش سارا فرگوسن جدا شد. چند ماه پس از جدایی عکس‌هایی نیمه ‌ از سارا فرگوسن به همراه مشاور مالی ‌اش در کنار یک استخر به رومه‌ ها راه یافت. و در ماه دسامبر شاهزاده چار و دایانا پس از سالها اختلاف جدایی خود را رسما اعلام کردند. ملکه الیزابت دوم این سال را که همزمان با چهلمین سالگرد تاجگذاری ‌اش بود "سالی بد" لقب داد. ادوارد، سومین پسر و چهارمین فرزند ملکه انگلیس است که ازدواج کرده و دارای دو دختر است. پیش از ازدواج وی با سوفی رایز- جونز در سال 1999 میلادی، شایعاتی منتشر شد مبنی بر این که شاهزاده انگلیسی، در خفا همجنس باز است اما این صفت خود را بروز نمی دهد. هری، نوه‌‌ ملکه الیزابت، به دلیل روابط عاشقانه‌ متعددش با ن، حضور در مهمانیهای متعدد و انتشار عکسهایی از او در حالت مستی، لقب "شاهزاده مهمانی" را از رسانه‌ ها دریافت کرد. انتشار عکسی از او در یونیفورم نازیها نیز تا مدتها خبرساز بود. این مسایل تنها گوشه از واقعیت ها و حقایق تلخی است که تاکنون به جهان خبر درز کرده و انتظار می رود با ادامه آشکار شدن رسوایی های مالی و اخلاقی خاندان سلطنتی بریتانیا مردم این جزیره در آینده با سرافکندگی خود را انگلیسی معرفی کنند.

منبع گزارش : سیر نیوز



ترجمه متن عکس : ها . شما فقیر هستید !

!Christopher Spivey : The Satanic British Royal Family

Personally I would seriously question the morals of a Queen who takes tea with tyrants and socialises with offenders and paedophiles.

کریستوفر اسپی وی : خانواده سلطنتی بریتانیا, شیطانی است! ملکه انگلیس با ستمگرها و

سوسیالیستها و مان جنسی و بچه بازها چای می نوشد!

سایت کریستوفر اسپی وی از سوی دولت دیکتاتوری انگلیس مسدود شده بود که گویا با تلاش دمکراتهای انگلیس, صفحه ی سایت او بازگشایی شده است. او طی مدت مسدود شدن سایت خود در صفحه نخست سایت, به دولت و سلطنت انگلیس لعنت  FUCK YOU فرستاده بود. تا زمان مسدود شدن سایت کریستوفر اسپی وی, دولت و سلطنت دیکتاتوری و فاشیستی انگلیس سایت کریستوفر را به یک سایت دیگر هدایت می نمودند که سایت او از مشاهدات و جستجوی کاربران پنهان گردد؛ اما اکنون در تاریخ 24 فروردین 1397 شمسی و بازدید از سایت او, شاهد رفع انسداد از سایت اسپی وی میباشم که مطالب بسیار مهمی درباره مفاسد بزرگ دولت و سلطنت انگلیس را به زبان انگلیسی منتشر کرده است.

لینک سایت کریستوفر اسپی وی

We were involved in and spoke at the UK Rally Against Child Abuse in Trafalgar Square last Saturday (7 Aug 2010). Filmmaker and child abuse survivor Bill Maloney opened the Rally with a rousing speech in which he committed treason under Nelson’s column declaring that the Queen Mother was a paedophile. Diana had apparently declared to a close friend that she was evil. Her footman, who had previously been a butler to the Queen, was a convicted child offender who used to groom his victims by taking them to parties with the Queen Mother at Clarence House – Spokes person for UKRACA

 

With the Queens Jubilee celebrations still dominating the news it’s probably a bit unfair to try and gauge whether the Royal family are gaining or losing public support. After all, some of those who wouldn’t normally support the Queen but are easily led – of whom there are many – often get caught up in the inevitable wave of patriotism that an event such as QE2’s 60 years on the throne is bound to generate.

For what it’s worth, those who are pro monarchy tend to put the country’s support for Liz at around 80%. On the other hand, those in favour of Britain becoming a republic are more likely to site the result of a recent major poll undertaken which came back as showing support for the Queen as now being less than 50%.

To my way of thinking, even 50% support is far too high. There is a wealth of easily accessible information available as to how evil, corrupt, greedy and parasitic this woman and her family of inbreeds are, yet at least 1 in 2 of us are happy to let her reign continue…

Are these people mad?

The Queen should have been hanged for High Treason back in 1972 when she let the corrupt paedophile Prime Minister, Edward Heath sign away our sovereignty. She had and still has the authority to do so, yet she still let him. Furthermore, she let him do so under very unfavourable terms for the country- Terms which Heath had in fact been blackmailed into agreeing too.

This blackmail came about after it was discovered that Heath was molesting young boys from various children’s care homes around the country. The following is an extract from ‘Wheel Of Fortune’ written by T Stokes:

 One of those who stood most to lose was Sir Edward Heath prime minister from 1970-74, who was known to visit the Jersey care home the Haute Garrene among others to take young boys on boating weekends on his yacht called  ‘Morning Cloud’, or as bodyguards referred to it, ‘Morning Sickness’.”

Heath had already been warned several times by the Commissioner of the Metropolitan Police about his conduct, but like so many before him, The then Prime Minister thought that he was untouchable and as such, ignored the warnings
Many of these boys were allegedly provided to Heath and many more prominent MP’s for that matter by the Radio 1 DJ and TV Celebrity Jimmy Saville.

Course, Jimmy ‘rattle, rattle’ Saville was a hero to millions of kids in the 1960’s & 70’s who would never believe that of him. After his career took a nose dive in the 1980’s Saville reinvented himself as a Charity fund raiser for the Stoke Mandeville Hospital and as such millions more would also never believe him capable of such a heinous crime.

On the other hand, I find it extremely easy to believe and very plausible too. After all, he was extremely flamboyant, he never married – in fact he was never known to have had a girlfriend. But most tellingly of all was his fondness for children, especially boys in care homes. The following is an extract in connection with the Haut de la Garenne inquiry into the child abuse that took place at the Haute Garenne Childrens home on Jersey :

 A source spoke to one of his victims and he said about others who were present, and more important, who was supplying the children to him. The person bringing children for him to abuse was Sir Jimmy Saville. He was seen by the witness, victim, taking young boys onboard Heaths yacht the ‘morning cloud’ when they were at party conference. Saville is known for supplying a number of high profile MP’s with children for them to ually abuse”.

Saville, a homoual paedophile, was also a frequent visitor to the Royal household. You can draw your own conclusions from that but I will remind you that during these 6oth anniversary celebrations, one of the invited guests on the Royal Barge was the convicted offender Harbinder Singh Rana who served a 4yr prison term for a list of offences including 5 counts of indecent assault.

The fact that all of the senior royals were in the company of this known offender – who would have been closely vetted before being allowed anywhere near them – would not have mattered a jot to Liz & Co. After all, the Royal family have been linked to  perverse scandals for centuries.

Prince Andrew for instance has been dogged for years by rumours of homouality. If he is, fair enough, but he would never be allowed to admit it, what with his Mother being the head of the Church of England. However, the nature of his ual preferences was called in to question following the revelation of his close association and friendship with the child offender Jeffrey Epstein. Now if you or I were known to be regular visitors to a Paedophiles home we would be attacked and beaten in the street.

Unfortunately, Randy Andy also thinks nothing of charging the public for the travel costs to his shenanigans. Now considering the fact that he is well aware that the tax payer should only pick up the tab for his travel to and from ‘Official business’ trips, the word ‘Fraud’ automatically springs to mind.

Course, if asked which member of the Royal family is Gay, the majority of people automatically choose Prince Ed the Ball. Now while it’s true that he wasn’t man enough for the Military and as such tried a career as a ‘luvie’, there are no scandal stories to support the claim. In fact, apart from trading in on his Royal status and beating his dogs with a walking stick, there is actually very little tittle tattle on Rock steady Eddie… He’s just a pratt.

His older Brother Prince Big Ears… Sorry, that was rude so I will start again. Edwards’s older brother Prince Dobby, sometimes affectionately known as Charles, on the other hand is also rumoured to be Gay, or at least biual. This information came straight from the horse’s mouth so to speak. That isn’t to say that the info came from Princess Anne. I will deal with her later.


Prince Charles uality was called into question following the murder of his wife Diana. Diana, in a self preservation exercise had made a tape recording of one of Charles’ valets telling of how he was raped by a senior member of the Royal Household. Jamie Doward, social affairs editor at the Observer ran this story on November 2, 2003:

Secret confessional videos made by Diana, Princess of Wales – which would have caused huge embarrassment to the royal family if they had been made public – have been [allegedly] destroyed.

Royal sources say the videos, recorded by a former BBC cameraman, who is now believed to be living abroad, were seized when detectives raided the home of Paul Burrell, Diana’s former butler, in Cheshire two years ago.

The videos featured an emotional Diana discussing her life following her divorce from Prince Charles and an allegation that a courtier close to a senior royal raped one of his male colleagues [apparently Princess Charles sodomized one of his male valets].

This is the same allegation that Diana reputedly recorded on the infamous audio tape whose whereabouts is now the subject of a media frenzy.

On the audio tape the princess recorded George Smith, a former aide to Charles, alleging that he was [homoually] raped [sodomized, buggered”] by a senior courtier [apparently Princess Charles, who partially admitted the allegation by stating that he was the person named in Diana’s diaries, without going so far as confessing his guilt that he perped the crime]”.

Never the less, despite the evidence pointing to Charles being a Homoual Rapist – A common and accepted practice amongst the Elites apparently – at least he and his Sister Anne can be reasonable sure of their parentage. On the other hand Prince’s Randy Andy & Ed the Ball cannot claim likewise with the same degree of certainty.

This is because despite appearances, The Queen and her husband, Phil the Greek (who is in fact German) are not as close as they would have you believe. There are in fact far to many Newspaper articles and rumours pertaining to Liz & Phil’s cold, loveless marriage, for them not to be true.

Prince Andrew’s parentage was called into question shortly after his birth and the murmurings have gained momentum ever since by sly digs in the media such as this one from the Telegraph:

There are those who persist in believing that Prince Andrew’s natural father was the Queen’s racing manager, Henry Porchester, Porchey”, 7th Earl of Carnarvon, suggesting the conception occurred at some point between 20 January and 30 April 1959 when Philip was away on another of his long sea voyages in the Britannia”.


In 1993 The New York Times Magazine exposed the Queen’s penchant for sleeping with her underlings in an article quoting the columnist Nigel Dempster telling the author Christopher Hitchens, ‘Get hold of a picture of Prince Andrew and then one of Lord Porchester at the same age. You’ll see that Prince Philip could never have been Andy’s father’.

Tellingly, The Queen did not dare challenge the article. She did however use the tax payer’s money to increase the budget for the Buckingham Palace Press Office – the outfit set up decades ago to buy the silence of media owners and editors.

Coincidentally enough, or perhaps as fate would have it, as I was searching for a photograph of  the Queen and Lord Porchester in each others company, I came across an article in today’s Telegraph newspaper (6/7/12) from which the following extract is taken:

Euston headed the list of well-born flirts” that Elizabeth and her friends used to joke about, which also included Lords Porchester and Plunket, among others. Unlike her fun-loving younger sister, Margaret, Elizabeth was painfully shy and cautious and solemn in her demeanour, albeit still attractive. At parties she could appear something of a wallflower. However, at nightclubs – such as the 400 Club in Leicester Square, where there was a band for dancing, or the nearby Café de Paris, before it was bombed – she could be squired by young men she liked, away from prying eyes.

She clearly found Hugh Euston, Porchey [Lord Porchester] and Lord Plunket ually attractive,” recalled a lady-in-waiting to the Telegraph journalist and author Graham Turner, and they would get the come-hither looks, a fluttering of the eyelashes. You can’t have much going on between you in a Viennese waltz, but there’s the look, the pressure of the hand and, in those days, it wasn’t so commonplace to want the next thing.”


Moreover, according to royal researcher Jim Hutchinson, State Papers released in 2009 confirm that in 1959, the [pregnant] Queen and the question as to who her – as yet unborn – baby’s father was likely to be, was discussed in Cabinet on three occasions. The details of the first of these discussions had been stamped ‘Not to be seen for 50 years’. That is 20 years longer than the standard 30 year rule. The details of the other two discussions have been stamped ‘Not to be seen for 100 years’.

Four years after Randy Andy’s birth, Prince Ed the Ball was born and just like his older brother, it wasn’t long before his parentage became gossip for the press. However, in Edwards’s case the man being touted as his Father wasn’t the womanising Lord Porchester, it was in fact a chap named Baron Patrick Plunkett.


While the evidence for Pluckett being Edwards Father isn’t as compelling as that for Porchester being Prince Andrew’s Father, it would tie in with the much repeated claim that after the birth of Princess Anne, Bizzy Lizzy refused to have Phillip in her bed.

This claim was repeated in a book written by Nicholas Davies and revealed a shocking world of royal adultery, passion and betrayal”

The book stated – as fact, not surmise – that the Duke of Edinburgh’s liaisons with his cousin, Princess Alexandra and the film star Merle Oberon, not to mention his former Daughter in Laws mother, Susan Barrantes (among others!)- as the reason why the Queen banned her husband from her bed”.

More damming still, the Telegraph reported in an article on the 5th of September 2004, about how Phillip  had sat impassively, incensed but silent” when a Journalist from a Sunday broadsheet” had suggested to the Duke that he might have a raft of illegitimate children and had enjoyed a homoual liaison with Valery Giscard d’Estaing, the former President of France.

Course, Prince Dobby – being a chip off the proverbial old block – is known to have had the odd extra marital affair or two. It has been well documented that he was sleeping with Camilla Parker Bowles throughout his entire marriage to Princess Diana. However, what is less well known is that while still married to Diana and sleeping with Camilla, Charlie boy was also getting it on with his son’s Nanny, Tiggy Legge-Bourke.

After Princess Diana’s death, it was revealed that she had deposited a letter with her solicitor, Lord Victor Mishcon, stating that Charles planned to have her killed in a Car accident” so as he would be free to marry Tiggy” ( Tiggy Legge-Bourke). When the letter had first been made public, the name of the woman Charles wished to marry had been censored. This led to the general consensus amongst the British population being that the woman in question was Camilla. However, as you can see from the photo of the letter(below), Diana states that Camilla was just a decoy.


Moreover, further details of the sordid affair were revealed at the Diana inquest in 2007. The Daily Mirror had this to say on the matter:

 Princess Diana told her solicitor that both she and Camilla Parker Bowles were going to be got rid of” so Prince Charles could marry Royal nanny Tiggy Legge-Bourke, her inquest heard”.

It is a known fact that a ‘Car accident’ is a recognized way of carrying out an assassination. The method of doing so is called the ‘Boston Brakes’. It is also a fact that 6 weeks before Diana was murdered, Camilla Parker Bowles was in a serious road accident while driving alone. Despite knowing that it is a very serious criminal offence to flee the scene of an accident, Camilla immediately ran into the nearby woods from where she then phoned  Prince Charles, who immediately had his security team rush and get her. She later said that she was in fear of her life – A curious thing to say.

I do intend to cover this car accident in more detail in a future article surrounding the murder of Diana.

In November 1995 the National press were tipped off that Tiggy Legge-Bourke (TLB) had become pregnant by Charles and had had an abortion. It was further reported that ‘words’ had been exchanged between Diana and Legge-Bourke on the subject at a party on the 14th of  December 1995, where Diana had supposedly said to TLB; So sorry about the baby”.

On 18 December 1995, Legge-Bourke, with the Queen’s agreement, instructed the libel lawyer Peter Carter-Ruck to write to Diana’s solicitors demanding an apology and asking that the accusation be recognized to be totally untrue.

Predictably no apology or retraction was ever received, but Legge-Bourke’s lawyers never the less circulated a letter to the news media to warn against publication.

Staying on the subject of illegitimate Royal offspring, there have always been rumours flying around suggesting that Dobby isn’t actually the real father of his 2nd son, Prince Harry. Certainly, as is the case with Dobby’s younger brother Andrew, there is a lack of the usually predominant Mountbatten (Battenberg/Windsor) facial features present when you look at Harry.


It isn’t in fact, unfair to suggest that Harry does indeed share many more characteristics in common with those of his alleged father, James Hewitt than he does with Charles. Award winning Journalist, Ian Halperin had this to say on the matter:

 A longtime employee of Harry’s mother Princess Diana told IUC that the Royal Family was involved in a massive cover up to hide the fact that Diana’s ex lover James Hewitt is in fact Harry’s real father.  According to the source Prince Philip threatened Hewitt’s life if he didn’t go along with the cover up.  They made him lie about the timeline,” the source told IUC.  Prince Philip told Hewitt he would destroy him if it ever leaked out.  It’s impossible that Charles is Harry’s real father.  Hewitt was on the scene as Diana’s lover two years before Harry was born.  Diana stopped having with Charles years before Harry was born.  Harry looks exactly like Hewitt”.


So there we have both the Queen’s husband who is all but King in name and his son, the King in waiting, both having evidence against them to suggest that they both indulged in multiple affairs while married. Both were closet homouals – Charles being an alleged homoual rapist. Both impregnated with child, women other than their wives and both play father to children who may not be their biological children. Do they not say that history repeats itself?  It certainly seems to be the case in the House of Windsor, but could it get any worse?

It most certainly does because while Dobby was carrying on his love affair with Camilla Parker Bowles, his Sister Princess Dobbin AKA Anne had resumed her love affair with Camilla’s Husband, Andrew Parker Bowles.

The Daily Mail newspaper had this to say on the matter on June the 19th 2010. I have underlined certain words in order to put emphasis on certain insinuations:

It’s been 37 years since their red-hot affair ended in tears when the young cavalry officer called a halt to their romps, announcing he was going to marry a girl called Camilla. 
Anne, shattered at the loss of her one true love, got hitched on the rebound to another cavalryman, Mark Phillips, before finding contentment of sorts with ‘harmless’ naval officer Tim Laurence.

Since then, between their four collective marriages, Anne and Andrew have often rekindled the flame.

Anne is 59 and Andrew 70 – but despite their advancing years, the talk round Royal enclosure this week focused on a report that their on-off affair was on again”.

Now, as far as I am aware, Anne and her husband ‘Dim Tim’ haven’t announced their separation. Therefore, a person would be entitled to ask; Is there no end to this dysfunctional family’s bed-hopping?

Apparently not. The Royal Researcher Jim Hutchinson has this to say in relation to Princess Dobbin and her Daughter Zara Phillips, who is obviously the Granddaughter to the Queen:

Zara is the daughter of Princess Anne and Peter Cross, a detective of the Royal Protection Squad. When Princess Anne told Mummy she was pregnant Cross was moved to an ordinary police job in South London. But ‘the Royal and her Dick affair’ carried on (and on – much to the delight of MI5). The Queen’s spooks reported the couple spending steamy nights in a workers cottage on Anne’s Gatcombe Park estate, Gloucester. Mummy was not amused”.

The Daily Mail Newspaper however were slightly more restrained than Mr Hutchinson. They had this to say on the affair which, as you will see, also reveals that Dobbin’s husband at the time, Captain Mark Phillips had also got in on the royal trend of having illegitimate children:

For some years before they parted, she [Anne] and Mark Phillips were not really happy.

As he flew around the world riding and teaching (and siring an illegitimate child in New Zealand, whose mother eventually came looking for maintenance), there was talk and innuendo about Anne and the men (Note the insinuation, ‘men’ being the plural – Spivey) close to her.

 Much of it involved Detective Sergeant Peter Cross, a married officer from Mitcham, South-West London, who became her protection officer in 1979.

A year later, Anne came down to breakfast at Gatcombe Park to find grim-faced Royal Protection Squad senior officers waiting to meet her. Cross was being relieved of his duties amid suggestions that he and the Princess had become ‘too close’.

Never was the Princess’s imperious manner as useful as when rebutting such suggestions.

The formerly high-flying Cross found himself back in uniform, but moved from the glamour of royal protection to a mundane role behind a desk at Croydon police station.

Alas, that wasn’t the end of the matter because four years later, in 1984, handsome Sergeant Cross (by then retired) sold his kiss-and-tell story to the News Of The World.

They paid him £600,000 – worth about £2million in today’s money  –  in exchange for which he claimed the Princess snuggled up to him on the sofa while watching TV at Gatcombe, had intimate meetings in the library and in a lodge on the estate, the changing rooms of a swimming pool at Windsor and even a rendezvous in a three-bedroom semi in Ewell, Surrey, loaned to them for the afternoon by a fellow officer.

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها